دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

این گونه بدنتان را سم زدایی کنید

 

این گونه بدنتان را سم زدایی کنید

 

اگر می خواهید وزنتان را کاهش دهید، یا به انرژی بیشتری نیاز دارید، یا می خواهید رنگ چهره تان شاداب تر شود، یا درصدد تقویت روحیه خود هستید، بهتر است بدن خود را با این ۶ ماده غذایی سم زدایی کرده و شیوه زندگی  خود را تغییر دهید. این مواد غذایی عبارتند از:

لیمو

لیمو به دو علت پای ثابت بسیاری از رژیم های غذایی برای سم زدایی بدن است؛ اول آن که لیمو سرشار از آنتی اکسیدان ویتامین C است و برای پوست اثر فوق العاده ای دارد و با بیماری های ناشی از رادیکال های آزاد مبارزه می کند 

و دوم آن که اثر قلیایی بر روی بدن دارد؛ به این معنا که به تعادل PH بدن کمک کرده و موجب تقویت سیستم ایمنی بدن نیز می شود. سعی کنید صبح خود را با نوشیدن مقداری آب داغ همراه با برشی از لیمو شروع کرده تا بدنتان سم زدایی شده و شسته شود.

زنجبیل

اگر غذای خیلی پرچرب خورده اید و با گوارش آن مشکل پیدا کرده اید، خوردن زنجبیل را به شما پیشنهاد می کنیم. مصرف زنجبیل نه تنها حالت تهوع را برطرف می کند، بلکه به عمل گوارش کمک کرده و گاز و نفخ را نیز کاهش می دهد. علاوه بر مواردی که ذکر شد، زنجبیل حاوی آنتی اکسیدان فراوانی است و موجب تقویت سیستم ایمنی بدن نیز می شود. زنجبیل را به صورت چای تهیه کرده یا آن را به شکل رنده شده به آبمیوه یا سبزی جات اضافه کرده و میل کنید.

سیر

مصرف سیر نه تنها برای قلب بلکه برای سم زدایی بدن نیز بسیار مفید است. این سبزی پرخاصیت حاوی خواص آنتی ویروس، آنتی باکتریال و آنتی  بیوتیکی است و همچنین دارای ترکیبی شیمیایی موسوم به آلیسین است که موجب تقویت و افزایش سلول های سفید خون می شود و در نتیجه به رفع سموم از بدن کمک موثری می کند. بهتر است سیر را به صورت خام مصرف کنید. برای این کار می توانید آن را به سس سالاد اضافه کنید تا هم به آن طعم داده و هم از خواص سالم آن بهره مند شوید.

لبو

لبو، سرشار از منیزیم، آهن و ویتامین C است و محققان در تحقیقات اخیر خود این ماده غذایی را به عنوان یک غذای فوق العاده عالی اعلام کرده اند. لبو نه تنها برای پوست، مو و تنظیم سطح کلسترول مفید است، بلکه برای سم زدایی کبد نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. لبو را به تنهایی یا درون سالاد ریخته و از خواص مفید آن بهره مند شوید.

چای سبز

کمتر برنامه غذایی وجود دارد که در آن جایی برای چای سبز وجود نداشته باشد. مصرف مایعات برای حفظ سلامتی و رفع سموم از بدن بسیار مفید است و چای سبز نیز یکی از فوق العاده ترین مایعات به شمار می رود. این نوشیدنی نه تنها برای کاهش وزن مفید است، بلکه سرشار از آنتی اکسیدان است. تحقیقات جدید نشان داده نوشیدن چای سبز می تواند کبد را از ابتلا به بیماری های مختلف از جمله کبد چرب محافظت کند.

میوه تازه

میوه جات تازه سرشار از ویتامین، مواد معدنی، آنتی اکسیدان و فیبر هستند و همچنین کم کالری بوده و دارا بودن این خواص آن ها را به مواد غذایی مهمی برای سم زدایی بدن تبدیل کرده است. اگر می خواهید چشم هایتان براق تر و پوست تان شفاف تر و مو هایتان درخشان تر شود و سیستم گوارشتان تقویت شود، سعی کنید انواع میوه و سبزی جات را به مقدار زیاد مصرف کنید. خوشبختانه اضافه کردن میوه به رژیم روزانه کار ساده ای است؛ بنابراین سعی کنید روز خود را با خوردن سالاد میوه تازه شروع کرده یا از آن به صورت میان وعده طی روز استفاده کنید.

 

منبع : سیمرغ

بازنشر : ایران گراند

 

چگونه عاشق می شویم ؟

چگونه عاشق می شویم ؟

و شریک مان را به چه دلیل انتخاب می کنیم؟

باید بدانیم که افراد فعالانه، ولو ناآگاه، رابطه عشقی خود را خودشان می آفرینند.
تجربه های کودکی، مخصوصاً محرومیت ها، پس زده شدن، ترک شدن و رها شدن، تاثیر بسیار مهمی در انتخاب های عاشقانه افراد در بزرگسالی دارد. به این شکل که در عشق های تند و تیز دوره بزرگسالی، در واقع همان تجربه های تلنبار شده و حل و فصل نشده و نا تمام مانده دوران کودکی، ناگهان از حالت کمون و رخوت سر بر آورده و دوباره زنده و فعال می شوند تا بلکه راهی برای بهبود خود پیدا کنند.


بنا به نقل قول ملانی کلاین - روانشناس انگلیسی، رابطه عاشقانه افراد، رابطه «آبجکت ریلشن » -یعنی رابطه ای که قویاً تحت تاثیر رابطه ابتدائی کودک با مادر و یا زنی که مثل مادر است، می باشد. اینجا واژه آبجکت به معنی «دیگری» است که در ذهن کودک این دیگری، مادر است.


عاشق شدن، تصادفی و اتفاقی نیست. افراد دقیقاً می دانند که عاشق چه کسی می شوند، حتی اگر آگاهانه به آن فکر نکرده باشند. در واقع افراد عاشق کسی می شوند که ماشه تصویر «آبجکت» یا دیگریِ درونی شده در روان شان، (مثلا انرژی روحیِ تلنبار شده در کمپلکس) محرومیت، ترک شدگی، تائید نشدگی، تحقیر شذگی) را بکشد و یک جور انطباق و همخوانی درست شود. تا به این ترتیب فرد عاشق، تجربه کودکی اش برایش دوباره زنده بشود. 

از آنجایی که او به طور ناخودآگاه، با دوباره زنده کردن آن خاطره می خواهد که این بار معشوق (دختر شاه پریان، و یا شاهزاده با اسب سفید) از راه رسیده، کمبودهای ناتمام و نیمه خفته دوران کودکی او را برایش بکلی جبران کند و بدین ترتیب بخش های سرکوب شده و رانده شده به ضمیر ناآگاه را شفا بخشد.


هنگامی که فرد شخصی را که بتواند عاشق او بشود ، پیدا می کند، هیجان و اضطراب افراطی عجیبی به او دست می دهد که یکی و یا هردو را وامی دارد که تصور کنند که عاشق شده اند و این احساس اضطراب ناشی از عشق های هیجانی و تند و تیز، در واقع به مسائل ناتمام عاطفی فرد با یکی از والدین اش مربوط می شود.
نیازهای ناآگاهانه طرفین، گرایش به تکمیل شدن توسط دیگری دارد و یکی یا هردو طرف در تمهید این هستند که هر طوری شده نقائص و ناکامی های تلنبار شده خود را فوری برطرف کنند. گویی یک قرارداد ناگفته میان این دو به وجود می آید که: 

"من از این طرف، اضطراب تو را در خودم برای تو نشان می ،به شرطی که تو هم از آن طرف بتوانی من را آرام کنی. 

و یا مثلاً: "من برای تو فکر می کنم اگر تو هم بتوانی برای من احساس کنی"!
.
توانایی و قابلیت عاشق شدن و عاشقی کردن، منوط به درجه تفکیک و تمییز فرد است و این کاملاً بستگی به تجربه دوران کودکی دارد. مثلا وقتی که رابطه کودک با والدین اش گرم و محبت آمیز است، در بزرگسالی این فرد قادر به تشخیص و تمییز دادن امور است و قادر به برقراری رابطه بالغانه و سالم عشقی است. اما وقتی که رابطه کودک با والدین و بویژه مادر، به نوعی با ناامیدی و رنج روحی توام بوده باشد،او در بزرگسالی فاقد حس تشخیص و تمییز عواطف خود شده و رابطه عشقی اش کورکورانه و نابالغانه می شود .

افراد در عشق های تند و تیز، عاشق کسی می شوند که هرچند هم سطح قوه تشخیص خودشان است، اما طرف مقابل، روش و شیوه تدافعی اش کاملا در جهت مخالف فرد دیگر عمل می کند . به این ترتیب داینامیک رابطه متضاد می شود و نقش های قربانی و ستمگر و یا دیگر آزار و خودآزار به وجود می آیند.اگر یکی از طرفین در رابطه عاشقانه، مشکل پاتولوژی داشته باشد، بی تردید طرف مقابل او اگر در رابطه عاشقانه بماند، او هم مشکل پاتولوژی دارد. رابطه عشقی در آدم هایی که قوه تشخصیص و تمییزشان رشد نیافته، بسیار تند و تیز و دراماتیک و هیجانی و با ماجراست (چه مثبت و چه منفی).


عشق های تند و تیز دوره بزرگسالی، در واقع همان تجربه های تلنبار شده و حل و فصل نشده و ناتمام مانده دوران کودکی است.
همراه با ما برای درک بهتری از شادی و آرامش در زندگی!

فراتر از زندگی!

فراتر از زندگی!


#فلسفه
برخی می‌گویند اگر این پرسش‌های فلسفی مطرح بشود، زندگی غیرممکن می‌شود. 

مانند این که جمعی مشغول جابه جا کردن باری باشند، اگر این پرسش مطرح شود که چرا باید این بارها را از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا بیاوریم، همه می‌ایستند و به‌دنبال پاسخ می‌گردند، دیگر نمی‌توانند کار کنند. 

اگر ما به چرایی زندگی بپردازیم، دیگر نمی‌توانیم زندگی کنیم. اما به نظر می‌رسد که تجربه‌ی زندگی فیلسوفانی که به معنای واقعی و اصیل کلمه، فیلسوفانه زندگی کرده‌اند، به ما می‌گوید که می‌شود به این سؤالات پرداخت و به زیباترین شکل پروسه‌ی زندگی را طی کرد. 

آن چیزی که در زندگی فیلسوفانه مهم است نتیجه نیست؛ بلکه پروسه‌ی زیستن مهم است و موضوعیت دارد. حتی می‌گویند نتیجه برای بهبود پروسه است. نتیجه مانند قله در کوهنوردی است. قله بهانه‌ای است که از کوه بالا برویم؛ نفس بالا رفتن مهم است.

زندگی هر روزی:

سؤالی که در اینجا وجود دارد این است که زندگی روزمره‌ی همگانی و معمول چه اشکالی دارد که ما به‌ دنبال زندگی فیلسوفانه برویم؟ زندگی هرروزی همان نوع زندگی است که اکثر مردم در اکثر زمان‌ها و اکثر مکان‌ها درگیر آن هستند و شاید اکثر فیلسوفان نیز همان طور زندگی می‌کنند. 

زندگی هر روزی زندگی معطوف به نیازهای جزئی است. انسان‌ها دنبال این هستند که پولشان را بیش‌تر کنند، مدرک بالاتر بگیرند، آن را بخرند، این را بفروشند. این‌ها معطوف به نیازهای جزئی است. زندگی هر روزی در مجموع گرفتار پروسه‌ی تکرار می‌شود. در نتیجه وقتی ما در سن پنجاه سالگی یا شصت سالگی قرار می‌گیریم، از این زندگی خسته می‌شویم، نه‌ به‌ خاطر معرفت و عرفان بالایی که به آن دست یافته‌ایم و زندگی دنیا در نظر ما بی‌مقدار شده است؛ بلکه چون زندگیمان تکراری است و در آن خلاقیت و آفرینش نیست. زندگی هر روزی یک زندگی غریزی است. فیلسوفان « زندگی سیزیف » را به‌عنوان نمونه‌ای از زندگی هر روزی ذکر می‌کنند. خدایان، سیزیف را محکوم کرده بودند که جسمی را بالای کوه ببرد، هر روز آن را بالا می‌برد، اما غروب این جسم فرومی‌افتاد و روز بعد، روز از نو و روزی از نو، ولی او همچنان ادامه می‌داد. هم‌اکنون نیز همچنان ادامه می‌دهد. 

سیزیف به این نوع زندگی؛ یک زندگی رنج آلود، یک زندگی تکراری، یک زندگی بدون نتیجه که موفقیتی در زندگی آن نبود، محکوم بود. 

کامو می‌گوید سیزیف تنها دلیلی که برای ادامه‌دادن داشت، این بود که در برابر اراده‌ی خدایان عصیان بکند. خدایان می‌خواستند او را به زانو دربیاورند، ولی او با آن بازوهای ستبرش هنوز هم که هنوز است ادامه می‌دهد. یعنی از طریق عصیان می‌خواهد معنایی برای زندگی داشته باشد. ولی واقعیت این است که سخن کامو نمی‌تواند موتور حرکت یک زندگی باشد.

»سؤال مهم این است که آیا زندگی ما یک زندگی سیزیفی نیست؟

فیلسوفان واقعی به ما بیداری می‌دهند که اگر هر روزی زندگی کنید، به پوچی می‌رسید. زمانی به پوچی می‌رسید که دیگر نمی‌توانید تجربه‌ی زیستن داشته باشید. قبل از این که به پوچی برسید، موقعیت پوچی را بشناسید. این زیباترین اثر فلسفه است. تنها سرمایه‌ای که ما داریم، سرمایه‌ی زیستن است. زیستن زیباترین سرمایه‌ی ماست، اما با مدل‌های مختلف زیست روبه‌رو هستیم. فلسفه به ما کمک می‌کند با تحلیل زندگی هر روزی و با نقد زندگی هر روزی، قبل از این که تمام زندگی خودمان را در زندگی هر روزی قربانی بکنیم، از این زندگی فراتر برویم.

خلق تابلوهای بینظیر و شگفت انگیز فقط با خرده کاغذ

 

خلق تابلوهای بینظیر و شگفت انگیز فقط با خرده کاغذ

 

لطفا تا باز شدن کامل عکس ها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Image را انتخاب کنید

به نظر شما با خرده های کاغذ چه کاری می توان انجام داد؟ بسیاری به این سوال پاسخ «هیچ» خواهند داد. اما واقعیت امر این است که اگر مقداری ذوق و حوصله به این خورده های کاغذ رنگی اضافه کنیم، می توانیم تابلوهای بسیار زیبا و شگفت انگیز خلق کنیم. 

آنچه در تصاویر مشاهده می کنید، گوشه ای از هنر کار با خرده های کاغذ رنگی است. شاید این نام برای بسیاری از ما ناآشنا باشد، ولی باید بدانید که این هنر پیشینه ای قدیمی دارد و ریشه آن به قرن هجده میلادی و زمان انقلاب فرانسه بازمی گردد.

این هنر تا حدود زیادی بر تکه های مساوی کاغذ رنگی که به صورت نوار درآمده اند و سپس پیچیدن آن ها دور خود و مهارت هنرمند در استفاده از این نوارهای پیچیده برای ساخت تابلوهای هنری و چسباندن آن ها با چسب بازمی گردد.
این هنر در ابتدا برای تزیین جلد کتاب های و اشیا مذهبی در اروپا و طی انقلاب فرانسه استفاده می شد، اما در قرن نوزدهم به یکی از سرگرمی های اشرافزادگان اروپایی تبدیل شد.
این تصاویر، از کارهای «یولیا برودسکایا»، هنرمند روس است که در این هنر شهرتی جهانی پیدا کرده است.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید


 

غلامی و غمناکی


⚫️ غلامی و غمناکی

http://s3.img7.ir/yGCnH.jpg

«... تعریف علمای اخلاقی ما از زندگی اخلاقی این است که انسان اخلاقی کسی است که کار ِ نیکو از او "بی‌زحمت" و "به‌فراوانی" صادر می‌شود. هر دو تا قید را گذاشته‌اند: "بی‌زحمت" و "به فراوانی" (...) 

اگر کسی بی‌زحمت و به‌فراوانی راست گفت، راستگو می‌شود و اگر گرفتار دروغ هم شد یک یا دو دفعه استثنائا. مردم در جامعه اخلاقی برای راست گفتن زحمت نمی‌کشند، راستگویی برایشان مشکلی ایجاد نمی‌کند، کارشان هم راه می‌افتد. رشوه ندهند، دروغ نگویند، حق کسی را زیر پا نگذارند و هزار از این کارها. این جامعه اخلاقی را باید از حکومت خواست. حکومت باید راه این را باز کند و وقتی باز می‌کند که یک شرایط نرمال برای زندگی فراهم کند. شرایط نرمال یعنی یک حداقلی از زندگی؛ کسی محتاج نباشد، کسی آزادگی‌اش را برای یک لقمه نان از دست ندهد و این بدترین رذالت است؛ از دروغ و فحشا و از هر چه بگویید بدتر است. 

این که شما آزادگی‌تان را، که گوهر انسانیت شماست، برای یک لقمه نان زیر پا بگذارید، سر خم کنید، مدح کسی را بگویید، از عزت خودتان بگذرید. خدا نکند جامعه‌ای مبتلای آن شود. اقبال لاهوری می گوید: 

آدم از بی‌بصری بندگی آدم کرد  

گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد  

یعنی از خوی غلامی ز سگان خوارتر است؟  

من ندیدم که سگی پیش سگی سرخم کرد

(...) جامعه ما (...) به دو چیز خو داده (شده)؛ یکی خوی غلامی (و فروختن آزادگی)، یکی هم خوی غمناکی ... آدمی وقتی اخلاقی است که مختار باشد و جامعه‌ای که اختیار را از شما می‌ستاند، نمی‌تواند اخلاق پرور و فضیلت‌پرور باشد ... عین این ماجرا اینجا (در غرب) هم صادق است. نگاه نکنید که ظاهرا دست کسی را نمی گیرند. حجم تبلیغات عظیمی که اینجا می شود در واقع مجال تفکر را از شما می‌ستاند، اصلا انتخاب را در ذهن شما می کارد ...»