هر چهار ثانیه نابودی یک هکتار جنگل!
ًدکتر محسن رنانی :
من
همین اکنون که ماه پایانی سال ۹۴ است، هنوز چهار سررسید استفاده نشده از
سال ۹۴ دارم که در آغاز سال به من هدیه داده اند و به هر کس خواستم بدهم،
دیدم خودش هم یکی دو تا دارد.
یکی از این سررسیدهایی که به من هدیه داده شد و هیچ استفاده ای از آن
نکردم، قیمتش یکصد هزار تومان بود، بسیار نفیس. اصولا سررسید را هر فردی که
نیاز دارد، باید بر اساس نوع نیازش تهیه کند: یکی در سررسید، صورت جلسه می
نویسد؛ یکی فقط قرار ملاقات مینویسد؛ و یکی فقط استفاده تقویمی می کند.
برای
تولید ۲۰۰ نسخه سررسید حداقل یک درخت تنومند قطع می شود. یعنی در آغاز هر
سال هر مدیر ایرانی برای هدیه سررسید از طرف شرکتش عملا دستور قطع یک درخت
تنومند را می دهد. و چنین میشود که هر چهار ثانیه به اندازه مساحت یک زمین
فوتبال (تقریبا معادل یک هکتار) از میزان جنگلهای جهان کاسته میشود.
بیایید این روند را متوقف کنیم و هزینه تولید سررسید را به سوی گسترش کتاب
خوانی معطوف کنیم.
پیشنهاد
من این است که نوروز ۱۳۹۵ را با شعار «سررسید نه» به هم تبریک بگوییم. اگر
رئیس شرکت هستیم، به جای هدیه دادن سررسید، کتاب هدیه بدهیم و اگر کسی به
ما سررسید هدیه داد، پوزش بخواهیم و نگیریم.
یک سال اگر چنین کنیم و سررسیدها روی دست خریداران بماند، برای سال های
بعد هدیهشان را تغییر میدهند. همچنین پیشنهاد میکنم دستگاه های دولتی
برای شرکت های تابع خودشان ممنوع کنند که امسال سررسید چاپ کنند یا سررسید
هدیه بدهند.
وقتی
یک کتاب هدیه می دهیم سال ها قابل استفاده است و ده ها نفر می خوانند و
همیشه به عنوان یک سرمایه آگاهی بخش در کنار ماست. کتاب خوانی فقط روشی
برای افزایش دانش نیست. کتاب خوانی روحیه ها را صبورتر می کند، رواداری را
بیشتر میکند، تمرینی است برای تمرکز فکر، قوه نطق ذهنی را به قوه نطق
زبانی تبدیل میکند و مهمتر از همه، اختلال ارتباطی ما را درمان می کند.
ما با خویش، با همشهریان خویش، با هموطنان خویش، با نخبگانمان، با مردان و زنان بزرگ تاریخمان، با تجربههای پرهزینه گذشته جامعهمان و با مردمان جهان ارتباطی نداریم، ما دیالوگ نداریم. رسانههای تصویری امکان دیالوگ را از ما ستانده اند. ذهن ما فقط انبار داده ها و اطلاعاتی شده است که این رسانه ها بر روی ما می ریزند. ورود انبوه داده ها به ذهن ما قدرت تامل و هضم این داده ها را از ما گرفته است. کتاب خوانی درمان همه این بیماری ها است.
گاهی فکر می کنم یکی از عوامل رشد منطقی و علمی اروپاییان این بوده است
که آن جا آسمانشان همواره ابری است و بیشتر مواقع بارش دارند و مردم مجبور
بوده اند ساعتّها در خانه بمانند و همین زمینه را برای گسترش عادت به کتاب
خوانی در آن ها فراهم آورده است.
بیایید با جایگزینی کتاب به جای سررسید شروع کنیم. بیایید از همین تغییرات کوچک آغاز کنیم.
استاد من میگفت فتح قلههای بلند با گام های کوچک آغاز میشود.
خب، این یک دغدغه همیشگی من است که تصور کنم اگر یک بار دیگر کودک میشدم و امکانات روتین حال حاضر مثل دسترسی به اینترنت و گوشیهای هوشمند و تبلت و کامپیوتر را میداشتم، چطور آدمی میشدم. در دید اول، به نظر میرسد، این فناوریها و این حجم از دانش همیشه در حال دسترس، باید مغزهای من و شما را آمادهتر، تیزتر، پویاتر و مطلعتر بکنند.
اما آیا واقعا همین طور است؟!
این روزها، فشار روی مغزهای ما بیشتر از هر وقت دیگری شده است، نه به خاطر این که مشغول اندیشههای ژرف هستیم، بلکه به خاطر این که وقتی در اینترنت وارد سایتهایی میشویم، یا وقتی با گوشی یا تبلت خودمان، وایبر را باز میکنیم، با انبوهی از اطلاعات، شامل اطلاعات خبری، جملات قصار، لطیفهها، واقعیات درست و نادرست و شایعات، به صورت فشرده و در کنار هم روبه رو میشویم. پردازش این اطلاعات و پرش از یکی به دیگری و نیز تصمیم گرفتن برای این که کدام را هضم کنیم و کدام یک را به کناری بنهیم، اصلا کار سادهای نیست.
اما سی سال پیش و یا در عصر جوانی مادرها و پدرهای ما وضعیت چطور بود؟
نگارنده همین دو هفته قبل، در حال که با نخوتی ناخواسته، مشغول تشریح یکی از نتایجی بود که با ملاحظه وضعیت آشفته جهان حاضر به آن رسیده بود، با صحنه عجیبی مواجه شد.
پدر و مادر، در سکوت مشغول گوش کردن اظهارات حقیر بودند که ناگهان، مادر با خونسردی نظر من را تأیید کرد و آنگاه از حفظ و تنها متکی به حافظه خود، پنج شش صفحهای از یک کتاب را با دقت قرائت کرد که تأییدکننده نتیجهگیری من بودند.
راستش بسیار شگفتزده شدم و اصلا انتظار نداشتم که مادرم بعد چند دهه، هنوز هم به صورت کاملا دقیق، کتابی را که در جوانی خوانده بود، به یاد بیاورد، آنگاه به خودم فکر کردم که دنیای مدرن چه بر سر مغزهای ما آورده است و منی که گاهی حتی زحمت به یادآوردن سادهترین چیزها را به خودم نمیدهم و بالافاصله در گوگل، جستجو میکنم!
از گوشیهای هوشمند خودمان، شروع میکنم، این ابزارهای مدرن، در حکم چاقوهای سوئیسی چند کاره شدهاند و کارهای عجیب و غریبی میکنند، آن ها در درون خود فرهگ واژهها، ماشین حساب، مرورگر وب، ایمیل، اپلیکیشنها بازی، تقویم، ضبط کننده صدا، پیش بینیکننده وضعیت آب و هوا، جی پی اس، ابزارهای تایپ و ارسال به شبکههای اجتماعی، فیسبوک و البته چراغ قوه دارند!
چند دهه قبل اصلا در تخیل ما نمیگنجید که چنین چیزی را در جیب داشته باشیم، اما همین راحتی دسترسی، مشکل بزرگی به نام مالتی تسک شدن یا چندکارگی در آن واحد را باعث شده است.
ما در سر میز ناهار، یادمان میافتد که بد نیست، عکسی از میز غذایمان بگیریم و در اینستاگرام ارسال کنیم، یا حین تماشای فوتبال، توییت میکنیم، یا وقتی که داریم درس میخوانیم، بیاختیار هوس چک کردن توییتر به سرمان میزند.
خب، ممکن است بگویید مگر مالتی تسک شدن، چه مشکلی دارد؟ غیر از این است که ما از همه لحظههای مرده خودمان استفاده میکنیم و با انبوهی از مردم غئب از نظر هم در ارتباط قرار میگیریم؟
چرا اتفاقا یک مشکل بزرگ وجود دارد:
«ارل میلر» که دانشمند علوم اعصاب در دانشگاه MIT است، بر این باور است که اصلا مغزهای ما به صورت ذاتی برای چندکارگی طراحی و سیمکشی نشدهاند! یعنی آن هنگام که تصور میکنیم، در آن واحد داریم چند کار را انجام میدهیم، در توهم محض هستیم و در واقع داریم خیلی سریع، از کاری به کار دیگر پرش میکنیم!
همین مسئله باعث میشود که کارایی به شدت پایین بیاید و میزان هورمونهایی در بدن ما که هنگام مواجهه با تنش، ترشح میشوند، افزایش یابند. وقتی مقدار هورمونهای کورتیزول و آدرنالین در بدن ما افزایش یابند، و تحت تأثیر این هورمونهای عملکرد شناختی ما مختل میشود.
مسئله دیگر فعال شدن مسیر لذتجویی ما است. در دنیای همیشه متصل به اینترنت، مغز ما ناخودآگاه در دام لذتجویی میافتد، ما سعی میکنیم که همیشه به طریقی محرکی خارجی برای فعال کردن مدارهای لذت مغز خودمان پیدا کنیم. این محرکهای خارجی که حالا به یاری اینترنت، خیلی سریع و آسان میشود به آن ها رسید، چیزهای متفاوتی میتوانند باشند: اخبار هیجانانگیز، عکسهای اینستاگرام، نوشتههای وایبر، واتس اپ، توییتر و فیسبوک و …
چشم که بر هم بزنید، میبینید که میزان تمرکز و توجه شما به شدت پایین آمده است، دیگر نمیتوانید دقایق متمادی کتاب بخوانید یا روی یک کار دیگر تمرکز داشته باشید، چون مغز شما، برای «پرش» و «از این شاخ به آن شاخ شدن»، پرورش پیدا کرده است. مدار پاداش و لذت مغزهای ما، تحت این شرایط همیشه در پی کامجویی است.
به سالها و دهههای پیش فکر کنید، ما آن زمان اگر مشغول کاری بودیم، حتی ممکن بود پاسخ تلفن ثابت خودمان را هم ندهیم. ما در آن زمان برای یک عصر و شب، حداکثر انجام دو سه کار بود: عصر پیادهروی میکنم، بعد درس میخوانم، آخر شب هم مطالعه آزاد!
اما حالا چه؟ ممکن است به ظاهر تصور کنیم که باز هم همین کارهای قدیمی را میشود انجام داد، اما باید بگویم الان دیگر وارد عصری شدهایم که مردم گوشیهای خود را به توالت هم میبرند! بنابراین برنامه واقعی ما، یک فهرست بسیار مفصل است که کارهای اصلیمان، در میان آن ها گم و محو میشوند.
مانیای اطلاعات
گلن ویلسون – استاد روان شناسی کالج گرشام لندن- نام «مانیای اطلاعات» را به وضعیت حاضر داده است. در این زمینه، او یک تحقیق جالب انجام داده است:
بیشتر ماها تصور میکنیم که ضریب هوشی یا IQ، چیز ثابتی است، اما خب، ما در شرایط مختلف، میزان IQ مؤثر متفاوتی داریم. آقای ویلسون در تحقیق جالب خود متوجه شد که اگر شما مجبور و متعهد به انجام کار مهمی باشید و آنگاه بدانید که در اینباکس ایمیل خود، یک ایمیل نخوانده دارید، ضریب هوشی مؤثر شما، ۱۰ واحد کاهش پیدا میکند.
حالا از شما میپرسم، اگر فرضا، کسی به شما میگفت که در ازای واگذار کردن بخشی از ضریب هوشی خودتان، حاضر است مبلغ کلانی به شما بدهد، این پیشنهاد را قبول میکردید؟ آیا حاضر بودید مثلا ضریب هوشی ۱۱۰ خوب خودتان را با ضریب هوشی ۱۰۰ عوض کنید؟!
اما در عصر حاضر، اگر نیک بیندیشید، ما به صورت مستمر، خیلی بیشتر از این مقدار ضریب هوشی را از دست دادهایم.
باز هم جالب است بدانید که کاهش تواناییهای شناختی ناشی از چندکارگی یا مالتی تسکینگ، حتی از مصرف مخدرهایی مثل ماری جوانا هم بیشتر است!
تمام شد؟
نه!
راس پالدرلم -دانشمند علوم اعصاب استفنورد- در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که اگر در حین چندکارگی، شما مشغول یاد گرفتن چیزی باشید، این اطلاعات وارد بخشهای اشتباهی در مغز شما میشوند.
مثلا اگر در حال سریال دیدن، بخواهید درس هم بخوانید، اطلاعات درسی که باید وارد بخش ایدهها و فکتها مغز شما شوند، وارد بخشی از مغز به نام اجسام مخطط میشوند که مرکز مهارتها و اعمال هستند. اما اگر تلویزیون را خاموش کنید، اطلاعات خیلی راحت وارد هیپوکامپ میشوند تا در آنجا سامان داده شوند. در این صورت بعدا، خیلی راحتتر به یاد آورده میشوند.
آیا چندکارگی مشکلات دیگری نیز در بر دارد؟
بله! در هنگام چندکارگی، مغز، سوخت بیشتری میسوزاند و نورونها یا سلولهای مغز، زودتر خسته میشوند. به علاوه میزان اضطراب و تنش شما هم افزایش مییابد.
مسئله دیگر این است که چندکارگی مستلزم، تصمیمگیریهای مکرر است:
به کارم ادامه بدهم، یا جواب پیامک را بدهم؟ آیا پاسخ این ایمیل را بدهم یا حدفش کنم؟ لایک بزنم یا نزنم؟
این تصمیمگیری متعدد کوچک، عملا برای مغزهای ما خستهکننده هستند و سرانجام ما به جایی میرسیم که تبدیل به آدمهای تکانهای میشویم، یعنی آن کنترل سابق را روی کارها و اعمال خودمان، حتی در دنیای واقعی هم از دست میدهیم! یعنی ممکن است، این روند ما را تبدیل به آدمی کند که در مقابل تکانهای مثل خوردن چند تکه شیرینی یا خرید چند چیز غیرضروری هم نتوانیم، مقاومت کنیم.
الان ما با اینباکسهای همیشه پر روبه رو هستیم، خیلی از این ایمیلها اصولا حاوی چیزهای مهمی نیستند، مثلا حاوی یک عکس یا ویدئوی سرگرمکننده هستند که دوستی برای ما فرستاده. خیلی از آن ها هم اصلا اسپم هستند. اما حتی ایمیلهایی که حاوی نوشتههای اصلی دوستان ما هستند، خیلی وقتها کیفیت خودشان را از دست دادهاند، دسترسی همیشگی ما به اینترنت باعث شده است که خیلی بی ملاحظه، هر اندیشهای را که لحظهای به ذهنمان خطور کرده، بنویسیم. حتی بسیاری از ایمیلهای ما، حاوی سلام و احوالپرسیهای روتین نیستند یا محتوای بیادبانهای دارند که همه این ها به خاطر سرعت نگارش آن هاست.
به سوی دنیای تکانهایتر با خلاقیت محدود
اما دوست ندارم، بیشتر در مورد مضرات ایمیل حرف بزنم، چون اگر خوب نگاه کنید، میبینید که ایمیل هم اصولا دارد به چیز قدیمیای تبدیل میشود. ما الان وارد دورهای شدهایم که حتی در ایران خودمان، دوستان ما به جای ایمیل کردن عکس و مطلبشان، آن ها را به صورت پیامهای فیسبوکی یا دایرکتهای توییتری یا پیامهای وایبری میفرستند.
بله! دیگر ایمیل هم تبدیل به فرایند خستهکننده ارتباطی آدم های سی سال به بالا شده است و راستاش را بخواهید، نسل کاربران فیسبوک هم از آدمهای نوجوان و جوان، به سمت آدمهای میانسال تمایل پیدا کرده است. البته در ایران ما هنوز شاید تعداد کاربران نوجوان و جوان فیسبوک زیاد باشند، اما در غرب، عدم تمایل نوجوانها به فیسبوک و مسن شدن کاربرهای قدیمی آن محسوس است، به عبارتی فیسبوک، هماینک در حال تبدیل شدن به شبکه اجتماعی پدر و مادرهایی با بچههای مدرسه برو شده است.
اصولا وقتی شما میتوانید خیلی راحت و به صورت چت زنده، با کاربران دیگر از طریق اپلیکیشنهای پیامرسانی مثل تلگرام، لاین، واتس اپ، وایبر و تانگو در ارتباط باشید، چرا سراغ فیسبوک بروید؟
حتما فکر میکنید، تبدیل به آدمی شدهام که نمیتوانم خودم را با واقعیات موجود، تطبیق بدهم؟
اما باید بگویم این روزها از دیدن وایبر، وحشت میکنم! وحشت من بابت چیست؟
عمده وحشت من این است که کاربران وایبری را حتی ناتوان از ابراز احساسات خودشان میبینم.
دیروز، ایران در جام ملتهای آسیا، در یک بازی دراماتیک، به عراق باخت.شخصا منتظر بودم، دوستانم در وایبر، شکوه و شکایت کنند، ناراحتی خود را نشان بدهند و آن هایی که فوتبالیتر هستند، مسئله را تحلیل هم بکنند. اما در کمال تعجب دیدم، که دوستانم، چند جوک را که متعاقب بازی درست شده بود، به صورت مکرر کپی پیست میکنند و وارد همه گروههایی که عضوشان هستند، میکنند!
چرا این طور شده است، موضوع مسلما محدود به بازی دیروز نیست. چرا در وایبر، کاربران بیشتر کپی پیست میکنند و قدرت اظهار نظر و بروز احساسات خود را از دست دادهاند؟
من خودم دلیل را در ۲ چیز میبینم:
۱- کم شدن اندوخته اطلاعاتی توده مردم و کاهش شدید جسارت محتواسازی و تواناییهایی نگارشی آن ها
۲- دوپامینی شدن آن ها! یعنی مدار پاداش و لذت در مغزهای کاربران اینترنت آنقدر تقویت شده است که ترجیح میدهند به جای وقت صرف کردن و زحمت برای نوشتههای شخصی، با کپی پیست، دهها مطلب بیارزشی و دریافت متقابل آن ها، محرکهایی برای تقویت دائم این مدار داشته باشند.
و برای این این که تحت تأثیر قرار بگیرید، صلاح میبینم که آزمایش مشهور و تکاندهندهای را برایتان توضیح بدهم که توسط پتیر میلنر و جیمز اُلدر انجام شده بود:
آن ها الکترودهایی در مغز چند موش، روی بخشی از سیستم لیمبیک به نام هسته accumbens قرار دادند. این بخش از مغز، بخض مهمی در مدار لذت است، وقتی کسی قمار میکند و برنده میشود، همین قسمت تحریک میشود، در مورد یک معتاد به کوکائین، یا کسی که لذت جنسی را تجربه میکند، باز هم همین بخش فعال میشود.
این دو دانشمند، در قفش موشها، اهرم کوچکی را قرار دادند، طوری که اگر موش اهرم را تکان میداد، سیگنالی از طریق الکترود به مغزش و این بخش فرستاده میشد.
جای تعجی نیست که بعد از انجام این کار، عملا تنها کاری که موشهای انجام میدادند، تکان دادن این اهرم بود!
سرانجام موشها از خستگی و گرسنگی تلف شدند!
آیا این آزمایش چیزی را به خاطر شما میآورد؟!
بله، اگر دنبالکننده خبرهای فناوری باشید، شاید یاد مرد سی سالهای در ژوانگژوی چین بیفتید که خستگی سه روز گیم به صورت مستمر، او را پا درآورد، یا مردی کرهای را که بعد از ۵۰ ساعت ویدئوگیم کردن، دچار سکته قلبی شد!
اما از طرفی این آزمایش، باید ما را یاد خودمان پای گوشیهای هوشمند و تبلتهایمان بیندازد. ما ممکن است، مانند آن موشهای یا مردهای چینی و کرهای دچار مسئله عمده ظاهری نشویم، اما مگر تنشهای بیجهت، کمخوابی، بیسوادی، از دست دادن تواناییهای خلاقانه، چیزهای کمی هستند؟
منبع: گاردین (با تغییرات و اضافات و تلخیص)
منبع فارسی : ۱پزشک
خبرگزاری آریا-
اما کودکان به عنوان الگوگیرنده های اصلی زندگی به تمام آنچه در طول روز از سوی والدین و اطرافیانشان انجام می شود، نگاه می کنند و در نتیجه خلاقیت آن ها نیز میان همهمه روزگار از بین می رود یا در خوش بینانه ترین حالت کم رنگ می شود. مطمئنا هیچ والدی دوست ندارد استعداد و دانش فرزندش را نادیده گرفته و براحتی از کنار آن بگذرد. بنابراین آگاهی داشتن از مهارت هایی که می تواند در پرورش خلاقیت کودکان موثر باشد، ضروری به نظر می رسد. کودکان در کنار تجربه های بزرگ و مهم والدین می توانند رشد کرده و همه آنچه به عنوان ایده و فکر مثبت است، عملی کنند. همراهی با آن ها و گرفتن دست کودکان می تواند به هموار کردن مسیر خودشکوفایی و افزایش مهارت های ذهنی آن ها کمک کند.
«جستجو» و «تغییر» دو سر تصور خلاق
در طول روز افکار بسیار متنوع و گاهی حتی مغشوش از ذهن ما عبور می کند. این افکار می تواند مربوط به شرایط کار و حرفه ما، تحصیلات فرزندانمان، رسیدگی به امور منزل، خرید، آشپزی و وضع اقتصادی خانه و خانواده باشد، اما اگر خویشتن دار باشیم و مهار ذهن مان را در دست داشته باشیم، در میان همه این رشته های مغشوش و به هم پیچیده، افکاری را جستجو خواهیم کرد که جرقه ای از ابتکار و نشانه ای از روشی جدید و موثر برای حل چالش ها و باز شدن گره های کور در آن ها وجود دارد، بال و پری که می تواند ما را از فراز بحران های زندگی عبور دهد.
دکتر مریم امین زاده، روان شناس شخصیت در گفت وگو با «جام جم» معتقد است:
اگر افراد نگاهی اجمالی به گذشته بیندازند، متوجه خواهند شد زمانی بسیاری از افکار و ایده های مطرح شده از سوی افراد مختلف فقط در حد یک رویا باقی می ماند، اما امروزه به مدد افکار خلاق و فراهم شدن زمینه مساعد برای رشد آن ها بیشتر رویاها به واقعیت مبدل می شود. همچنین بسیاری از پدیده ها که برای ما مبهم است می تواند در آینده به شکل یک واقعیت درآید. خلاقیت یعنی نوآوری، ایجادگری و ابداع. شخص با ترکیب و حذف به اکتشاف، اختراع و ایجاد یک پدیده نو دست می زند یا قسمتی از مجهولات طبیعت را به مردم نشان می دهد. ریشه خلاقیت، قدرت تصور است که به عنوان یکی از امتیازات ویژه انسان شناخته می شود. قدرت تصور و استفاده درست و خلاقانه از آن می تواند باعث گسترش و تشکیل فناوری شود.
این کارشناس روان شناسی بر این باور است که تصور خلاق به دو صورت دیده می شود؛ یکی به شکل «جستجو» که به اکتشاف منجر می شود مانند قانون جاذبه که از سوی نیوتن کشف شد و دیگری به شکل «تغییر دادن» که به اختراع منجر می شود و شامل تجزیه و تحلیل، کوچک کردن، بزرگ کردن و ترکیب کردن است که سرانجام به ایجاد یک نظریه جدید منجر می شود. اگر افراد از مرحله «تصور خلاق» به مرحله «تلاش و فعالیت خلاق» برسند «عملی خلاقانه» انجام خواهد شد. برای به ثمر نشستن افکار خلاق، آینده نگری، برنامه ریزی، داشتن هدفی واقع بینانه، مطالعه و تلاش و پشتکار تشویق مداوم و نهراسیدن از دشواری ها ضروری به نظر می رسد.
خلاق بار آوردن کودکان، هزینه بالایی نمی خواهد
محیط خانه علاوه بر آن که می تواند در ایجاد و احساس آرامش به اعضای خانواده کمک کنند، باید مکانی مناسب را برای رشد و پرورش استعداد و خلاقیت های نهفته کودکان فراهم آورد؛ مکانی که کودک احساس کند آنچه در ذهن دارد بیهوده نبوده و با کمک والدینش می تواند آن را بارور کند. کسب تجربیات تازه و آشنایی فرزندان با دنیای اطلاعات می تواند در پیشبرد درس های مدرسه کودک نیز کمک کننده باشد. برای این کار نیاز نیست هزینه بالایی صرف شود، فقط کافی است از امکانات موجود در خانه خود به بهترین شکل ممکن بهره ببرید. خلاقیت، استعدادی است که در همه فرزندان وجود دارد و در صورتی که محیط مناسب و مهیا باشد، می تواند به شکوفایی این استعداد کمک کند. از زمانی که کودک شروع به بازی و برقراری ارتباط با دیگران می کند، می توان زمینه ای فراهم کرد که خلاقیت او به ظهور برسد. در این میان تفکرات غالبی که از سوی نظام آموزشی مدرسه و خانواده به کودک منتقل می شود ، از جوانه زدن شاخه های ذهنی کودک جلوگیری می کند. والدین با کسب آموزش های لازم و تمرین آن هاست که می توانند به فرزندان خود در این زمینه کمک کنند. در این خصوص قدم برداشتن و جلو رفتن برای بارورسازی هر کدام از خصوصیات کودک ازجمله استقلال، اعتماد به نفس، شوخ طبعی، شجاعت، انعطاف پذیری، کنترل، پشتکار، کنجکاوی، ابراز وجود و تفکر مثبت او را به سمت خلاقیت نزدیک تر می کند.
بازی کلیدی برای باز کردن قفل خلاقیت
یکی از عنصرهای مهم برای شکوفایی خلاقیت استفاده از انواع بازی ها بین کودکان و والدین در خانه و محیط بیرون است. با استفاده از پرسش های متنوع و شعرهای نیمه تمام، پازل هایی که نیازمند کامل شدن است و داستان هایی که پایان مناسبی را می طلبد، می تواند فضایی برای گسترش دایره فکری کودک به وجود آورد. اگر با کودک تان مشغول بازی شطرنج هستید، او را ملزم ندانید که عینا مانند آنچه در کتاب و قانون بازی آمده، رفتار کنید. می توانید ایده های متفاوت فرزندتان را در جابه جایی مهره ها تشویق کنید. داستانی برای او تعریف کنید و از او بخواهید ادامه داستان را آن طور که می خواهد به پایان برساند.
با هم به آشپزخانه رفته و او را از اتفاقات جالبی که هنگام پختن غذا و فعل و انفعالاتی که برای مواد غذایی اتفاق می افتد، آگاه کنید مثلا مقدار معینی از آب را در قابلمه ریخته و زمان بگیرید که تا چند دقیقه به نقطه جوش می رسد. اگر یک قاشق فلزی را در آب جوش قرار دهید و بیرون آورید در انگشتان دست تان چه احساسی پیدا خواهید کرد؟
در دو ظرف مختلف آب بریزید و در یکی نمک و به دیگر چیزی اضافه نکنید و آن را در فریزر قرار دهید و از کودک خود بخواهید که ببیند چه اتفاقی می افتد و کدام یک از قالب ها زودتر یخ می بندد؟ گاهی لازم است به صورت عملی درباره موضوعات مختلف مثلا اندازه گیری اشیا با او کار کنید.
هنگام تمیز کردن کتابخانه با کمک هم کتاب های داخل قفسه را از کوچک به بزرگ مرتب کنید. جفت کردن جوراب ها و کفش ها را با هم تمرین کنید.
پیراهن های رنگ روشن را یک طرف و پیراهن های تیره را در طرف دیگر کمد قرار دهید. سعی کنید تمام حواس کودک خود را به کار ببندید.
از او بخواهید چشمان خود را ببندد و صداهایی را که می شنود یا بوهایی که حس می کند، بگوید. صدای جوش آمدن آب در کتری، باز شدن در یخچال، صدای شیر آب، بوی غذا یا عطر خاص.
از
حس لامسه او نیز استفاده کنید. وسیله ای را که دیگر از آن استفاده نمی
کنید، مثلا تلفنی را که دیگر قدیمی شده و کاربردی ندارد، باز کنید و اجزای
داخل آن را مشاهده و حتی قطعات را اشتباه به هم وصل کنید و تمام مدت از کار
خود لذت ببرید و بخندید.
فضای خانه را به محیطی تبدیل کنید که
کودک به هر چیز که نگاه می کند یا هر آنچه را می شنود یا لمس می کند، از آن
اطلاعی کسب کرده و بتواند در آن فضا ایده های تازه خود را مطرح کند.
با هم به چگونگی رشد گیاهان دقت کنید. همان آزمایشی که اکثر والدین با آن
آشنایی دارند و آن کاشتن لوبیاست و ببینید پس از چه مدت زمانی لوبیا سر از
خاک بیرون می آورد؟ تا چه میزان به آب و نور خورشید نیازمند است؟ آیا اگر
نور به آن نرسد رشدش متوقف می شود؟ بسیاری از اتفاقات و شرایطی که والدین
در آن به سر می برند، ممکن است پیش پاافتاده و معمولی باشد، اما برای کودک
می تواند گنجینه ای از اطلاعات و دری به سوی شکوفایی خلاقیت او باشد.
از تجربه های پدربزرگ ها و مادربزرگ ها مدد بگیرید
به
گفته دکتر امین زاده، نقش و تأثیر تجربه در یادگیری بسیاری از مهارت های
مهم زندگی قابل انکار نیست. بنابراین از قدرت تجربه خود برای رشد خلاقیت
فرزندانتان استفاده کنید. از این که در گذشته با استفاده از قدرت تفکر خود
به چه موفقیت هایی دست پیدا کرده اید، زمینه گفت وگو را بین خود و فرزندتان
ایجاد کنید.
از او بخواهید اگر در رابطه با آخر هفته و چگونه
گذراندن آن نظری دارد، مطرح کند و حتی المقدور به آن عمل کنید. اکثر ما
پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان را دیده ایم که چگونه با استفاده از امکانات
کم و وسایل ساده برای اعضای خانواده مواد غذایی خوش آب و رنگ یا لباس های
زیبا تهیه می کردند. آن ها با استفاده از تصور خلاق خود دست به کار می شدند
و در حد توان برای خانه و فرزندشان آنچه را نیاز بود، تهیه می کردند.
برای کودکان خود تعریف کنید که نیاکانشان هم از قدرت فکر و ایده های تازه بهره می بردند و در جهت صحیح از آن استفاده می کردند.