دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ


 شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ


ﯾﮏ

«عادت»


«عادت»

عادت ، ناجوانمردانه‌ترین بیماری‌ است ، زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند ، هر دردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت ، در کنار افراد ِ نفرت‌انگیز زندگی می‌کنیم ، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم ، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم. به درد ، به تنهایی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.

عادت ، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌است. زیرا آهسته وارد می‌شود ، در سکوت ، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم ِ آن شده‌ایم ، می‌‌بینیم که هر ذرۀ بدن‌مان با آن عجین شده است ، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ دارویی هم درمانش نمی‌کند.

(کتاب: «یک مرد» اثر: «اوریانا فالاچی»)

نکته:

بنابراین به هیچ چیز عادت نکنیم به جز این که  عادت کنیم که به هیچ چیز عادت نکنیم.

دو دلیل رایج ریزش مو!

 

دو دلیل رایج ریزش مو!

 

ریزش مو به دلیل دست کاری

استفاده بیش از حد از سشوار، رنگ مو، بیگودی، ژل، تافت، مِش و خلاصه هرگونه دستکاری زیاد موها (حتی برس زدن زیاد) در دراز مدت باعث ریزش موها می گردد. شستشوی خیلی زیاد سر با شامپوهای قوی نیز سبب ریزش موهای سر می گردد.

ریزش مو ناشی از رژیم های لاغری

رژیم غذایی که شدیداً کمبود پروتئین وآهن داشته باشد (مثل گیاه خواری و خام خواری)، موجب ریزش مو می گردد. علت این است که قسمت عمده مو از پروتئین تشکیل شده است. 

همچنین دررژیم های لاغری سریع که فرد می خواهد در مدت کوتاهی وزن زیادی کم کند، ریزش شدید موها مشاهده می گردد. رژیم های غذائی ملایم از این نظر بهترهستند. 

کمبود برخی ویتامین ها مانند ویتامین E ، ویتامین A ، ویتامین H (بیوتین) ، ویتامین B5 و همچنین کمبود روی، گوگرد و مس باعت بروز ریزش مو می گردد.

متخصصان تغذیه به مبتلایان به ریزش مو توصیه می کنند که از میوه ها و سبزیجات تازه به ویژه کرفس، کاهو و اسفناج به مقدار فراوان استفاده نمایند.

دکتر علی وفائی، متخصص پوست و مو

 

منبع : سیمرغ

 

بازتاب شعور درونی

  بازتاب شعور درونی


((هیچ کس قادر نیست فضایی در اطراف خود ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد:

این یعنی بازتاب شعور درونی و تشعشعات ما به هستی))

شاگردی از استاد خود پرسید: خواهش می‌کنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟
استاد جواب داد: تو نمی‌توانی از روی سخنان یک فرد، تشخیص دهی که او یک انسان خوب است؛
حتی از ظاهر هیچ فردی نیز نمی‌توانی به این شناخت برسی،
اما می‌توانی از فضایی که با حضور آن فرد، به وجود می‌آید، او را بشناسی؛
زیرا هیچ کس قادر نیست فضایی در اطراف خود ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد:
این یعنی بازتاب شعور درونی و تشعشعات ما به هستی!!
تقدیم به همه  دوستانی که انرژی بخش هستند.

مصدق،مرد منطق و دولتمرد صادق

مصدق،مرد منطق و دولتمرد صادق


رئیس دفتر مصدق در دوران 28 ماهه نخست وزیری، گوشه‌ای از خصوصیات او را این گونه نقل می‌کند:

قسم مصدق همیشه" به حق خدا " بود. دو تا یتیم از بچه‌های احمدآباد همیشه در خانه‌اش بود و این ها را بزرگ می‌کرد. زندگی‌اش فوق‌العاده ساده بود . چه هدایا برای شخص ایشان و چه برای دولت محال بود به منزل بیاید. هیچ سرسوزنی نمی‌گرفت.یک کلمه دروغ از دهانش درنمی‌آمد. یک وعده حرام نمی‌گفت. 

بیست و هشت‌ماه نخست وزیری مصدق یک ریال از اعتبار دولت بابت مخارج دفتر نخست وزیری خرج نشد. همه خرج‌ها را شخصا می‌پرداخت. خرج ناهار و شام و صبحانه 50 سرباز و درجه دار که آنجا بودند را خود مصدق می‌داد.همچنین عیدی‌ها و هزینه‌ها و پاداش‌ها را. دکتر مصدق در عرض بیست ‌و هشت ماه حکومت از جیب خودش حدود دومیلیون و ششصد‌هزار تومان خرج کرد.

مصدق کوچک ترین هدیه را حتی از صمیمی‌ترین دوستانش نمی‌پذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی ، از دوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آورده‌اند، اوقاتش تلخ شد و گفت:

این چه کارهایی است؟ این چه بدعت‌های بدی است؟ من خربزه می‌خواهم چه کار؟ بگویید برگردانند. 

گفتم : آقا به امیر تیمور توهین می‌شود. از روی اخلاص و ارادت این کار را کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد، راه که آسفالت نیست و عمده‌اش خاکی است. همه خربزه ها می‌شکند و خراب می‌شود. 

گفت:  اجازه نمی‌دهم یک‌دانه از این خربزه‌ها به خانه من وارد شود.

گفتم :  پس اجازه بدهید این ها را ببریم دارالمجانین. 

گفت ببرشان. 

خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت:

مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا می‌کنی که جیره مریض‌های آنجا را بالا ببری که مریض‌هایی که آنجا می‌خوابند، از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. 

بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3 تومان به 10 تومان افزایش یافت.

یک‌بار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال پیش او بود، بر حسب  تصادف با سایر کارمندان بانک و نخست‌وزیری سوار ماشین نخست‌وزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت تو که کارمند دولت نیستی، سوار ماشین دولتی شدی؟ خود مصدق یک دفعه هم ماشین نخست‌وزیری را سوار نشد. یک پلیموت سبز رنگ داشت که از آن استفاده می‌کرد. همه چیزش ملی بود. لباس و کفش و همه چیزش وطنی بود. او هیچ چیز خارجی نداشت. فقط موقعی که می‌خواست به آمریکا برود، یادم هست که یک دست لباس اسپورتکس برایش دوختند. آن را از لاله‌زار خریده بودیم. بیشتر هم علتش این بود که چندان اتو لازم نداشت و چروک نمی‌شد.

دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت.اگر به فرض می‌فهمید که من مشروب می‌خورم، محال بود مرا نگه دارد. اگر به فرض می‌شنید که پکی به تریاک می‌زنم، محال بود مرا تحمل کند.

یک بار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شب ها به منزل او می‌رود و به زن اولش می‌گوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت:

آقای خازنی من دروغ را از هیچ‌کس نمی‌بخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده ، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختی‌اش گذرانده، حالا او رفته زن دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند، خیلی بدش می‌آمد.اصلا از این ها متنفر بود.مخالف شدید آن ها هم بود.

گفت:  دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. 

کارهای حقوقی‌اش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش می‌پرداختند.

یک بار آقا مرا خواست ،در حالی که عصبانی بود. گفتم:  آقا چه شده؟ 

گفت : این مش مهدی آبروی ما را برده. 

گفتم : چه کار کرده؟ 

گفت: از این بالا نگاه می‌کردم، دیدم در کنار سینی سربازها، یک‌چهارم طالبی گذاشته‌اند. آقا سرباز باید یک‌چهارم طالبی بخورد؟ اقلا نصف طالبی بدهند. 

غذای آن ها را مراقب بود که بهترین غذا باشد. در همان آشپزخانه‌ای که ناهار خودش را می‌پختند، غذای سربازها را هم می‌پختند.خلاصه سر طالبی غوغایی کرد.

به آقا گفتم:  قرار است ارباب مهدی یزدی، رئیس هیئت مدیره وارد کنندگان چای ، می‌خواهد بیاید.

گفت : برای چه می‌خواهند بیایند؟

گفتم : احتمالا راجع به چای است، چون کسانی که می‌‌خواهند بیایند ،بزرگ ترین واردکنندگان چای هستند. 

گفت : خیلی خوب.

یک ربع قبل از این که این ها بیایند، به مش مهدی گفت که:

از آن چای لاهیجان اعلی دم کن، میهمان می‌آید.

وقتی مهمان‌ها آمدند، دستور داد چای آوردند. چای لاهیجان هم واقعا معطر و عالی است. وقتی آن ها چای را خوردند، از ارباب مهدی پرسید: چای چطور بود؟ خوب بود،بد بود؟ خوب دم کشیده بود یا نکشیده بود؟

ارباب مهدی گفت: خیلی عالی بود. 

گفت: این همان چای ایران است.

وقتی گفت این چای ایران است ،آن ها حرفشان را اصلا نزدند و مطرح نکردند که اجازه بگیرند چای از خارج بیاورند.

مجلس به همین ترتیب با خوردن یک چای تمام شد!