فریبا فرنقی اظهار داشت: شایع ترین دلیل مراجعه کودکان به متخصص کودکان در فصل پاییز عفونت تنفسی، سرماخوردگی و گلودرد است که البته این روزها آلودگی هوا نیز مضاعف بر آن شده و آلرژی، حساسیت و آسم نیز شیوع بیشتری داشته است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ادامه داد: برای پیشگیری از سرماخوردگی باید کودکان از نزدیک شدن به افرادی که سرما خورده اند، بپرهیز کنند و همچنین قبل از غذا خوردن دست خود را با آب و صابون بشویند و این مسئله مهمی است. این متخصص کودکان افزود:
مصرف زیاد مایعات و آب میوه های خانگی همچون آب پرتقال و آب لیمو شیرین هم در بهبود و هم در جلوگیری از سرماخوردگی مؤثر است.
فرنقی استفاده از دستگاه بخور را برای مرطوب کردن رطوبت هوا تا حدی مؤثر دانست و گفت: در این زمینه بخور سرد و گرم تفاوت چندانی ندارد. متخصص کودکان استفاده از سرم آب نمک و شستشوی دهان و حلق را برای پیشگیری و بهبود سرماخوردگی مؤثر دانست.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تصریح کرد: دود کردن اسپند هیچ تأثیری در کاهش ویروس سرماخوردگی ندارد و حتی باعث تحریک شده و به ایجاد سرفه در کودک می انجامد. وی بهترین راه درمان سرماخوردگی را مخلوط کردن آب و عسل و چند قطر آب لیموی تازه یا شیر ولرم و عسل دانست و گفت: این شربت ها می تواند در درمان سرماخوردگی مؤثر باشد.
فرنقی تصریح کرد: کودکان سرما خورده باید از تماس با دود سیگار بپرهیزند، چرا که دود باعث تحریک سیستم تنفسی کودک شده و سرفه کودک را بیشتر می کند.
منبع : سیمرغ
بازنشر : ایران گراند
یک زن ثروتمند چینی به دلیل این که می خواست دخترش سخت کار کرده و مستقل بودن را بیاموزد به دروغ وانمود کرد که مادر واقعی او نیست و عنوان کرد که مادر واقعی وی ده سال پیش مرده است..
این زن که نام اصلی اش فاش نشده است، می گوید همواره نگران این مسئله بود که ثروت شوهرش باعث غرور و فساد دخترش شده و تکیه بر این ثروت آینده او را تباه کند. به همین دلیل وقتی این دختر 10 ساله بود، به او گفته شد که والدینش 10 سال پیش مرده اند و این خانواده قصد دارد تا زمان فارغ التحصیلی وی از دانشگاه از او حمایت کرده و مخارجش را تقبل کند.
اگرچه این دختر بچه بعد از شنیدن داستان شوکه شد، اما گفته می شود عملکرد آموزشی وی به طور باورنکردنی بهبود پیدا کرد و این دختر به شدت مطیع و آرام شد. او برای حفظ استقلالش تصمیم گرفت به مدرسه شبانه روزی برود و چند سال بعد با معدل فوق العاده از این مدرسه فارغ التحصیل و به دانشگاه راه پیدا کرد.
حدود 13 سال بعد از این دروغ بزرگ زمانی که این دختر یک مهندس نرم افزار موفق در شانگهای بود و ماهیانه بیش از 6000 دلار حقوق داشت، متوجه شد که خانواده اش در مورد گذشته به او دروغ گفته اند.
مادر او در مصاحبه اش با یک شبکه تلویزیونی محلی گفته است اصلا از کاری که انجام داده پشیمان نیست، او اضافه می کند دخترم فوق العاده قدرتمند و مستقل است و درآمد خوبی دارد، اگر من به او دروغ نمی گفتم او به آنچه داشت راضی بود و هرگز در زندگی تلاش بیشتری برای بهتر شدن نمی کرد.
یک روانشناس در این رابطه می گوید: مهم ترین درس زندگی برای کودکان آموزش استقلال به آن هاست، اما باید سلامت روان آنان را نیز در نظر داشت.
منبع : سیمرغ
بازنشر : ایران گراند
ادبیات و آموزش و پرورش در ایران
موضوع گفتگوی امشب با سید علیرضا شفیعی مطهر
پنجاه و ششمین برنامه هفتگی رادیویی کلبه دوستی در رادیو راه ابریشم
وعده ما امشب یکشنبه 26 فوریه 2017 ساعت هشت شب به وقت نروژ
برابر با ساعت 22/30به وقت ایران
روی لینک زیر کلیک کنید و رادیو 24ساعته نروژ را گوش کنید
لینک رادیو فارسی اینترنتی نروژ:
http://silkeveien-radio.radiojar.com
دین؛ افیون تودهها یا روح یک جهان بیروح؟
کارل مارکس گفته است: «مذهب افیون تودهها و روح یک جهان بیروح است!»
نظریه
پردازان حوزه روانشناسی درباره دینداری نظریات متفاوت و بلکه متضادی
داشتهاند. برخی دین را ساخته و پرداخته نهادهای قدرت قلمداد کردهاند.
نهادهایی که با تعریف و ترویج سبک زندگی دینی سعی در اسیر کردن تودهها
داشتهاند. نمونهای از چنین ماجرایی جامعه یونان باستان بود. در این جامعه
دین اشراف با دین تودهها متفاوت بود! اشراف به خدایان المپ اعتقاد داشتند
که گرچه آفریننده جهان هستند، اما در اداره جهان نقشی ندارند و جهان بر
اثر قواعد و علیت کاملا مادی میچرخد و زندگی بعد از مرگ نیز وجود ندارد.
در همان جامعه، تودههای فقیر (شهروندان درجه ۲) دین دیونیزوسی - اورفئوسی
داشتند که بر اساس آن انسانها پس از مرگ مورد رسیدگی قرار میگیرند و بر
اساس عملکردشان در چرخه تناسخ (زندگیهای متوالی) جایگاه پیدا میکنند. در
مذهب شهروندان درجه اول قدرت و خوش گذرانی فضیلت محسوب میشد، در حالی که
مذهب شهروندان درجه دوم ریاضت و شکیبایی و قناعت فضیلت محسوب میشد!
جالب
است که هم اکنون در جامعهی ما نیز همین الگو جریان دارد. متدیّنانی که بر
جایگاه قدرت و ثروت تکیه زدهاند در عمل، آیینی دارند که هیچ شباهتی به آن
چه به متدیّنان فرودست توصیه و موعظه میکنند، ندارد!
به نظر میرسد این الگو در تاریخ ما هم جریان داشته، آن قدر که حافظ را به شکوه وا داشته:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟!
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
طبعاً
این سبک دینداری مبتنی بر طبقهی اقتصادی را ثمره همکاری بین نیاز روانی
طبقهی فرودست به خیالبافی و فرار از واقعیت تلخ با منافع نهادهای قدرت
(طبقه حاکم) دانست. اما نظریه پردازانی همچون ویلیام جیمز، کارل گوستاو
یونگ و ویکتور فرانکل اعتقاد داشتند که نیاز دینی (به تعبیر ویکتور فرانکل
غریزه دینی) عمیقتر و اصیلتر از آن است که آن را کاردستی نهادهای قدرت
بدانیم. سوء استفادههای نهادهای قدرت از این غریزه نباید باعث این شود که
این غریزه را انکار کنیم و اصل آن را نپذیریم.
من
فکر میکنم پیش از آن که راجع به دین و دینداری نظر دهیم لازم است به این
نکته توجه کنیم که ما یک نوع دین و یک نوع دینداری نداریم، بلکه مذهب و
تدین انواع و اقسامی دارند که هم از حیث ریشه (علت) و هم از حیث کارکرد
(غایت) با یکدیگر متفاوتند.
به
نظر من بین دین اندیشان ایرانی، «دکتر سروش» طبقه بندیهای جالبی راجع به
دین داری دارد. همچون دین داری «مصلحت اندیش»، «دینداری معرفت اندیش»،
«دینداری تجربت اندیش» و نیز «دین اکثری» و «دین اقلی».
دین ورزی مصلحت اندیش تامین کنندهی مصالح اقتصادی یا روانی انسانهاست.
دین ورزی معرفت اندیش به نقد دین میپردازد و نگاهی پژوهشگر و پرسشگر به
حوزهی دین دارد. طبعاً دین داران مصلحت اندیش دشمن جان دین داران معرفت
اندیش هستند، چرا که نقد دین، کاسبی دین فروشان را کساد میکند و چرت از سر
افیون زدگان میپراند. امّا دین داری تجربت اندیش چیزی جدا از این دو عرصه
است. این دین ورزی مختصّ کسانی است که دچار تجربهی دینی، تجربهی وحیانی و
به تعبیر دکتر سروش تجربهی نبوی میشوند.
کارل
گوستاو یونگ، بخش اعظم پژوهش خود را صرف بررسی روان شناسانهی این تجربیات
دینی کرد که خلاصهی نظریات او در این زمینه را میتوانید در کتاب «روان
شناسی دین» ترجمهی «فؤاد روحانی» بخوانید."
✍ استاد ع. ر. صیاد
خوشحالی یعنی چه؟
روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد.
بر اساسِ این تعریف، خوشحال بودن یعنی :
توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها.
خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی است .
اما هیچ کدام از آن ها نمی تواند مرا از پا بیندازد.
خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز، خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن.
خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدنِ مشکلات.
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگرى بیاوریم .
خوشحالی
یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی، خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت
بودن،عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن خوشحالی یعنی توانایی ما به
گفتنِ یک آریِ بزرگ به زندگی.
کارل گوستاو یونگ
https://telegram.me/joinchat/AsaNtD9JLMa21j2m0KVu9A