یکی از بیماری های ساده ای که هر ساله همه ما حداقل یک بار آن را تجربه می کنیم، سرماخوردگی یا آنفلوانزاست. این بیماری ها گرچه چندان جدی نیستند و به راحتی درمان می شوند، اما موجب بروز واکنش های التهابی در بدن می گردند و گاهی با صدمات جدی همراه هستند.
با بروز التهاب در بدن، بسیاری از مواد شیمیایی ضد التهابی از جمله سیتوکین ها در بدن ترشح می شوند تا التهاب را کاهش دهند. فعالیت این مواد شیمیایی موجب تغییر در عملکرد طبیعی سلول های بدن می شود. در صورتی که سرماخوردگی طولانی شود و یا تعداد دفعات ابتلا به آن زیاد باشد، اثرات جبران ناپذیری در بدن به جای خواهد گذاشت.
در سال 2010 دانشمندان دریافتند افرادی که هر سال واکسن های سرماخوردگی و آنفلوانزا را تزریق می کنند، نه تنها از ابتلا به این بیماری ها پیشگیری می کنند، بلکه احتمال ابتلا به بیماری های قلبی و سرطان نیز در آن ها کاهش پیدا می کند. بر اساس این مطالعات اگر سرماخوردگی و آنفلوانزا بیش از 2 هفته طول بکشند، خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی، حمله قلبی، سکته و سرطان را به میزان قابل ملاحظه ای افزایش می دهند.
منبع : سیمرغ
بازنشر : ایران گراند
1صدای خنده زنان، آهنگین تر از مردان است.
2زنان 126 درصد بیشتر از مردان می خندند.
3اولین خنده انسان ها در رحم مادر اتفاق می افتد.
4کودکان گاهی تا 300 بار در روز و بزرگسالان به طور متوسط 17 بار در روز می خندند.
5با یک دقیقه خندیدن از ته دل می توانید به اندازه 10 دقیقه پیاده روی، کالری بسوزانید.
6این که «خنده، خنده می آورد» و «شادی مسری است» از یافته های جدید محققان است.
7جری لوییس، کمدین سرشناس آمریکایی در روز جهانی خنده یک بار به عنوان خوش خنده ترین چهره هالیوود برگزیده شد.
منبع : سیمرغ
بازنشر : ایران گراند
متـنی عامیـانه و اجتـماعی دربـاره مـردم
مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت می کنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی می پوشی؟
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکاره است؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا می خندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا ازدواج نمی کنی؟
چرا بچه دار نمیشی؟
چرا این طوری نوشتی؟ عاشق شدی؟!
چرا اون طوری نوشتی؟ فارغ شدی؟!
چرا چشات قرمزه؟ بی خوابی کشیدی؟!
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟!
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟!
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو به دست نیاره، دست از سرت ور نمی داره…
اگر بسیار کار کنی، می گویند احمق است.
اگر کم کار کنی، می گویند تنبل است.
اگر خرج کنی، می گویند افراط گر است.
اگر جمع کنی، می گویند بخیل است.
اگر ساکت و خاموش باشی ،می گویند لال است.
اگر زبان آوری کنی، می گویند ورّاج و پرگو است.
اگر روزه بداری و شب ها نماز بخوانی، می گویند ریاکار است.
و اگر عمل نکنی ،می گویند کافر است و بی دین.
مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ این که خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت می کنه، حکم برات صادر می کنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری می تونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی می ترسه، از این که تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشات، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و با نگاهی امیدوارانه به اهدافت مشغول کار خودت شو …
اما هیچ می دانید مردم چه می گویند ؟!
می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟… پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!
می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر کوچه مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!
به رشته انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟… پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!
با فردی روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟… خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟… آن ها گفتند: مردم چه می گویند؟!
می خواستم به اندازه جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!
اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!… گفتم: چرا؟… همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟… همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!
بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟… پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟… زنم گفت: مردم چه می گویند؟!
مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!
خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!… مردمی که عمری نگران حرف هایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم آن ها نگران من نیستند !
مهناز دهقان نیری با بیان این که دادن آب قند به نوزادان آن ها را با عواقب و مشکلات زیادی مواجه می کند، گفت: دادن آب قند به نوزادان زمینه نفخ شدید و افزایش قند خون آن ها را فراهم می آورد. وی افزود: مصرف آب قند همچنین باعث می شود نوزاد به تغذیه با شیشه عادت کند و تمایلی به تغذیه با شیر مادر نداشته باشد.
این پزشک متخصص اطفال تأکید کرد: در روزهای نخست پس از تولد، تا به جریان افتادن شیر مادر، نگران گرسنگی نوزادان نباشید و به طور خودسرانه به آن ها آب قند ندهید؛ زیرا در صورت نیاز، سرم دکستروز به نوزادان تجویز می شود که وابستگی به شیشه را در آن ها ایجاد نمی کند و انتخاب بهتری است. وی تصریح کرد: با توجه به آن که مکیدن، شیر مادر را افزایش می دهد، مصرف آب قند با شیشه میزان ترشح شیر را به حداقل می رساند و مادر نمی تواند شیردهی موفقی داشته باشد.
منبع : سیمرغ
بازنشر : ایران گراند