پسر 9ساله ای که اشک قاضی را درآورد
اوایل خرداد «فرزاد»- 9 ساله- با همراهی مددکار سازمان بهزیستی تهران به مجتمع قضایی ونک رفته بود تا مادرش را بعد از 7 سال ببیند.
مادر فرزاد:
▪️فقط
16 سال داشتم که به زور شوهرم دادند. یک بار که به سفر زیارتی مشهد رفته
بودیم، احمد مرا با خانوادهام دید و همان جا خواستگاری کرد.
شوهرم اوایل خیلی هوایم را داشت، اما دو سال نشده توسط دوستانش معتاد شد.
احمد هر روز کتکم میزد. تا این که با کمک ریش سفیدهای فامیلشان توانستم
طلاق بگیرم. اما بچه دو سالهام را گرفتند و خودم را از خانه بیرون کردند.
در مشهد کسی را نداشتم. به همین خاطر ناچار شدم به شهر خودمان برگردم و یک
سال نشده دوباره شوهر کردم تا سربار خانوادهام نباشم. حالا دو تا بچه از
شوهر دومم دارم. خدا را شکر مرد خوبی است و تا شنید که بچهام را به
بهزیستی سپردهاند، گفت برویم بچه را بیاوریم پیش خودمان. خدا خیرش بدهد.
خانم مددکار:
▪️طبق
پرونده موجود، پدر فرزاد معتاد بوده و 7 سال پیش بچه را با خودش به تهران
آورده، اما در یکی از طرحهای جمعآوری معتادان فرزاد را به بهزیستی تحویل
دادهاند. همکاران ما میدانستهاند که این بچه خانواده دارد و خوشبختانه
با پیگیری زیاد ابتدا خانواده پدری کودک پیدا شد، اما آن ها شرایط مناسب
برای نگهداری فرزاد را نداشتند و از همان طریق مادرش را در یکی از
شهرستانهای بخش مرکزی پیدا کردیم که حالا اینجا در حضور شماست.
فرزاد:
▪️«خیلی
خوشحالم. چند بار خواب مادرم را دیده بودم. هر بار یک نقاشی میکشیدم و به
دیوار نمازخانه مدرسهمان میچسباندم تا خدا آن را ببیند و مادرم را برایم
پیدا کند.» قاضی با شنیدن این حرف سرش را پایین انداخت، نم اشکش را با
دستمال خشک کرد و بعد برای فرزاد دست تکان داد وگفت: «ان شاءلله موفق و
سلامت باشی».
@iranfnews