دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

سفره انقلاب!

سفره انقلاب!


یکی از برکات و معجزات انقلاب اسلامی این بوده که کشور تبدیل شده است به «سفره خانه» و هرگوشه اش را که نگاه کنی، می بینی عده ای نشسته اند دور هم و دارند تند تند لقمه می گیرند و سهم خود را از سفره انقلاب به بدن می زنند و قدرتی خدا سیرمانی هم ندارند... ما و امثال ما هم که سهممان از این شکم چرانی ها تماشا و گاهی ابراز تعجب از بزرگی ارقام جابه جا شده توسط این عزیزان است، مثل صمد پشت شیشه این سفره خانه ایستاده ایم و دست هایمان را حائل چشم ها کرده ایم؛ بلکه بتوانیم چیزی ببینیم و نهایتا می توانیم تق تقی به شیشه بزنیم و توصیه کنیم که عزیزان گاهی کمی «پیاز» هم همراه غذایشان بخورند!

چند روز پیش دادستان دیوان محاسبات کشوری اعلام کرد که "غار علی صدر" در همدان با رقم سالیانه هفتصد هزار تومان! به بخش خصوصی اجاره داده شده بود؛ در حالی که درآمد این غار در هر سال بالغ بر 19 میلیارد تومان بوده است... یعنی هجده میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون و سیصد هزار تومانش رفته به جیب سفره نشینان انقلاب و هفتصد هزار تومانش هم احتمالا به عنوان اجاره، واریز به خزانه دولت شده است (یعنی امیدواریم شده باشد!)...  

واقعا عقل جن هم نمی رسید که می شود از یک غار در دل کوه یک چنین لقمه های چرب و نرمی گرفت... جالب اینجاست که همین بخش خصوصی که این غار را به ثمن بخس اجاره کرده بود، برای این که این غار ثبت میراث جهانی نشود و احتمالا دردسری برای اداره آن و تناول آن 19 میلیارد برایش ایجاد نشود، با دستکاری کردن و ساخت و ساز در مدخل غار مانع از این شد که این غار برای قرار گرفتن در فهرست میراث جهانی یونسکو واجد شرایط شناخته شود... میراث جهانی به چه درد می خورد...؟ سفره ی خودشان و میراث خودشان است و حتما چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است!

این ها گوشه هایی است که ما از این کنجی که ایستاده ایم، گاهی بر حسب تصادف، یا به خاطر شهامت و جسارت یک خبرنگار و یا بر اثر اختلافات بین دو نهاد و یا اشخاصی که بر سر این سفره خیمه زده اند، می توانیم ببینیم و از آن مطلع شویم... این سفره خانه پستوهای بی شمار و بخش های وی آی پی و لژهای خانوادگی بسیار دارد که در معرض دید ما نیست... شاید اغراق نباشد اگر بگوییم هیچ فعالیت قابل توجهی در کشور انجام نمی شود، که از کنار آن یک آقازاده ای، سرداری، وزیری، وکیلی چیزی به آلاف و الوفی نرسد.

"بارون ویلیام کوهن" فیلمی دارد به نام دیکتاتور...در یک صحنه از این فیلم، «ژنرال علاء الدین» که حاکم یک رژیم دیکتاتوری در یک کشور کوچک آفریقایی است، در حین یکی از سخنرانی هایش وقتی که می آید به شیوه مالوفِ تمامی دیکتاتورها،  پشت تریبون در مورد آزادی و دموکراسی در کشور خودش سخنرانی کند، ناگهان خنده اش می گیرد و سخنرانی اش مختل می شود... 

این موقعیت کمیک البته برای ما که تجربه جمهوری اسلامی را داریم که خطبا و بزرگانش هر روز دارند از عدالت و تقوی و ساده زیستی و آخرت و خدمت به خلق دم می زنند بدون آن که خنده شان بگیرد، بیشتر جنبه تراژیک دارد...یعنی آدم را در برابر این پرسش قرار می دهد که چطور می شود عده ای بر سر این سفره این طور چنبرک زده باشند و در لحظاتی که شاید برای آروغ زدن یا خلال کردن دندان از خوردن فارغ می شوند، از عدالت اجتماعی و خدمت به خلق و ساده زیستی و پاک دستی و چنین چیزهایی دم بزنند و خودشان خنده شان نگیرد.
ژنرال علاء الدین که با همه پدرسوختگی اش نتوانست... 

این ها ولی ظاهرا می توانند!

طنزحقوقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد