دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

من که می دانم....(حکایتی حکیمانه)

من که می دانم ...

 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می ‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: 

  “باید ازشما عکسبرداری بشود تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پاسخ داد : 

  زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می ‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی ‌خواهم دیر شود.

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد. حتی مرا هم نمی‌شناسد.

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی ‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می ‌روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:

اما من که می ‌دانم او چه کسی است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد