بخش هفتم: کتاب شامل دیدگاه علامه محقق مولى مهدى نراقى است کهاین چنین آغاز مىشود:
نماز معجونى آسمانى و ترکیبى الهى است که از اجزاى بسیار،مرکب است، این اجزا در فضیلت و اهتمام به آنها متفاوتاند.بعضى از آنها به منزله روح است و بعضى به مثابه اعضاى رئیسه وبعضى در حکم دیگر اعضا.
انسان - مثلا- چون حقیقتى است مرکب از اجزاى معین، موجودى کامل نمىباشد، مگر به معناى باطنى که همان روح است و روح آن حضور قلب است. در ادامه به بیان شرایط و معانى باطنى که روح و حقیقت نمازاست پرداخته و آمده است:
روشن است که امور مذکور حقیقت و روح نماز و نیز مقصود اصلى ازآن هستند. زیرا غرض اصلى از عبادات و طاعات، پالایش نفس و روشن و صافى کردن جان است، پس هر عملى که تاثیر آن در صفا دادن وشفاف ساختن دل بیشتر باشد، برتر است و شکى نیست که آنچه موجب صفا و جلاى نفس و تجرد و زدودگى آن از کدورتها مىشود ،جز امور مذکور نیست و حرکات ظاهرى چندان مدخلیتى در صفاى آنها ندارد، چگونه حضور قلب و خشوع، روح نماز نباشد و کمال نماز به بسته نباشد و حال آن که نمازگزار در نماز و دعاى خود در مقام مناجاتبا پروردگار است؟
با توجه به آنچه از کیفیت نماز انبیا و اولیا دانستى و آنگاه نماز خود و نماز مردم را ملاحظه کردى، پى مىبرى که مردم در نماز بر چند قسماند:
1. غافلانى که نماز خویش به پایان مىبرند، در حالى که یک لحظه حضور قلب ندارند. 2. کسانى که در بخشى از نماز خود غفلت و در بخشى دیگر حضورقلب دارند. اینها نیز به حسب یا زیادى حضور قلب و غفلت و فزونى یکى بر دیگرى مختلفند، و مراتب آنها نامتناهى است. 3. آنان که نماز خود را تمام مىکنند و دلشان لحظهاى غایب نیست، بلکه در همه نماز خود حضور قلب دارند و همه همت و اندیشه ایشان نماز است، بهطورى که آنچه نزد آنان مىگذرد احساس نکنند، چنان که مولاى ما امیر مومنان (ع) بیرون کشیدن پیکان ازپاى مبارک را احساس نکرد. این بخش با بیان پاسخ به یک اشکال پایان مىپذیرد. بخش هشتم: کتاب دیدگاه محدث و فقیه بزرگ شیعه آیه اللهسید عبد الله شبر است. حضور قلب از دیدگاه میرزا جواد آقا ملکى (ره) بحث بعدى کتاب دیدگاه عارف بزرگ و فقیه سترگ، آیه الله میرزاجواد آقا ملکى تبریزى است که در بخش نهم جاى گرفته است. ایشان پس از آیات و روایاتى که بیانگر حقیقت نماز استمىفرماید:
با ملاحظه آنچه روایت شده، تشریع نماز در معراج پیامبر (ص)بوده و عروج آن بزرگوار به وسیله اجزاى نماز بوده؛ و همچنین آنچه که درباره نماز انبیا و ائمه علیهم السلام از آن حالات عالى رسیده، و آن روایاتى که مىگوید: ذات اقدس حق نزد تماماجزاى افعال و اذکار نماز بنده مومن است؛ و براى نماز چهار هزار باب است؛ و نماز ستون دین است که اگر قبول شد بقیه اعمال هم قبول خواهد شد و اگر رد شد بقیه هم رد مىشود؛ و این که نام نماز و اجزاى آن در کتب الهى و سنت انبیا آمده، تمام اینها به حکم عرف و لغت بهترین دلیل بر این حقیقت است که مراد از نماز، تنها صورت ظاهرى بدون توجه به حقیقت آن نیست.
این عارف بزرگ سپس به بحث «عوامل تحقق حقیقت نماز» پرداخته آنگاه فرموده است:
سبب پیدایش حضور قلب، همت آدمى است، زیرا قلب، تابع همت واراده بوده و اگر همت تو نماز باشد، قلبت هم در نماز حاضرخواهد بود؛ ولى اگر همتت در پىچیز دیگرى باشد، قلبت هم ازنماز غافل و نزد همان چیز خواهد بود؛ چون خداوند براى هیچ کس دو قلب قرار نداده است. براى احضار قلب در نماز، راهى جز اینکه همتت را متوجه نماز سازى نیست، زیرا همواره همت انسان متوجه امرى مىشود که خیرى در آن گمان داشته باشد و آن را مایه سعادت خود بداند. لذا حضور قلب در هنگام نماز، تابع ایمان انسان به حقیقت نماز و این که نماز از همه اعمال بهتر و برتر است، مىباشد.
بهترین و کاملترین نوع حضور قلب این است که قلب نمازگزار درتمام اعمال و گفتار و اذکار نماز متوجه همان عمل و قول باشد ومراعات حضور پروردگارش را کند و متوجه باشد که این اعمال رادر حضور او ادا مىکند. تامل و تفکر درباره جزیى از نماز، او را از توجه به آن جز که مشغول انجام آن است ،باز ندارد و در هنگام انجام هر عملى یا اداى هر ذکرى به فکر آن عمل و یا ذکر باشد و بداند که در آن لحظه، انجام آن جز از نماز و اداى آن ذکر از او خواسته شده و از خدا بخواهد که او را کمک کند تا آن جز را همانگونه که از او خواسته انجام دهد.
ایشان در قسمتى دیگر از مقاله خود مىنویسد:
آن کس که باطنش بر محبت دنیا سرشته شده و هماش پیوسته در پىتحصیل دنیا و اشتغال به حفظ و تکمیل آن است، آن هم نه به حد ضرورت، بلکه به خاطر محبت و لذت - که دنیاى مذموم هم همین دنیاست که آدمى را از ذکر و یاد خدا باز مىدارد- چنین کسى نباید انتظار داشته باشد که طعم محبت خدا را بچشد و لذت مناجات با او را آنچنان که زاهدان در نماز و دیگر عبادات وطاعات خود مىچشند، دریابد.
زیرا کسى که از کسب دنیا خوشحال شود، قطعا از توجه به خدا و مناجات با او خوشحال و مسرور نخواهد شد، همت آدمى متوجه چیزى است که دلباخته و علاقهمند به آن باشد، اگر دلباخته دنیا باشد، همتش هم در پى آن است و اگر علاقهمند به نماز باشد، همتش نیز متوجه آن خواهد بود و علاج کامل همین است. بخش پایانى: کتاب قسمت سوم از دیدگاه حضرت امام خمینى (ره) است که در ابتداى آن آمده است:
بر ارباب بصیرت و معرفت و مطلع بر اسرار اخبار اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام پوشیده نیست که روح عبادت و تمام و کمال آن به حضور قلب و اقبال آن است، هیچ عبادتى بدون آن مقبول درگاه احدیت و مورد نظر لطف و رحمت نشود و از درجه اعتبار ساقط است.
ادامه بحث درباره بیان حضور قلب اجمالى و تفصیلى است، پس از بیان حضور قلب اجمالى چنین آمده: مرتبه دوم از حضور قلب، حضور قلب در عبادت است تفصیلا، و آن، چنان است که قلب عابد در جمیع عبادت حاضر باشد و بداند که حق را به چه توصیف مىکند و چطور مناجات مىکند. از براى آن مراتب و مقاماتى بسیار متفاوت است، حسب تفاوت مقامات قلوب و معارف عابدان. و باید دانست که احاطه تفصیلیه به اسرار عبادات و کیفیت مدح وثناى به هر یک، براى احدى جز کمل اصفیا به طریق افاضه و وحىالهى ممکن نیست. و ما اینجا به طریق اجمال، مراتب کلیه آن را بیان مىکنیم. امام راحل (ره) سپس به بیان چهار گروه از نمازگزاران پرداخته و در مورد گروه چهارم فرموده است:
و این طایفه، از اهل شهود و کشف، حضور قلبشان در عبادت، عبارت از آن است که جمیع حقایقى را که صورت عبادات کاشف آنها است، واسرارى را که اوضاع و اقوال عبادات مظاهر آنها است، بالعیانمشاهده کنند، پس در وقت تکبیرات افتتاحیه، کشف حجب سبعه برآنها گردیده و خرق آن را نمایند؛ و در تکبیر آخر، کشف سبحاتجلال و جمال بر آنها گردیده به مناسبت قلوب آنها؛ با استعاذهاز شیطان قاطع طریق و جلوه اسمالله الجامع، وارد محامد گردند.
چنانچه اشارهاى به آن در محل خود بیاید، ان شاء الله. در پایان، زیر عنوان «امورى که به تحصیل حضور قلب کمک مىکند» آمده است:
و آن در نماز امورى چند است که پس از این در مواقع خود بعض ازآن را ذکر مىکنیم و اکنون به طریق کلى براى مطلق عبادات علاجى ذکر مىکنیم و آن این است که انسان شواغل داخلیه و خارجیه راکه مهمتر از همه شواغل قلبیه است، قطع کند. شواغل قلبیه سبب عمده یا منحصرش حب دنیا و هم آن است. اگر انسان هماش تحصیل دنیا و هماش رسیدن به زخارف آن باشد، البته قلب فطرتا متوجه به آن مىشود و شغل شاغلش آن مىشود.
پایان