Ben یک پسر نوجوان نابینا است که هر دو چشم خودش را در سن ۲ سالگی بر اثر سرطان از دست داده و الآن چش مهای پلاستیکی دارد. مادر او از همان اول با او مثل بقیه بچههایش رفتار کرده و به او گفته میتواند با گوش هایش همان کاری را بکند که چشم هایش میکنند
. نتیجه آن بعد از ۱۲ سال این است که او میتواند مثل دلفین ها (یا خفاش ها) با ایجاد صداهای ریز شبیه کلیک و انعکاس آن از اشیاء اطرافش همه چیز را بخوبی ببیند!
کارهایی که او میتواند انجام دهد واقعاً برای یک فرد نابینا غیر قابل تصور است.
او به راحتی فوتبالدستی بازی میکند و دوستانش را در بازی های کامپیوتری شکست میدهد. در خیابان اسکیت سواری میکند و با بقیه بچههای همسن خودش به مدرسه معمولی میرود. او یک پسر خوشحال است.
ما که چشم و قدرت بینایی داریم چقدر از آن درست و در جهت صحیح استفاده میکنیم؟ چقدر از حواسمان و قدرت مغزمان مطابق آنچه شایسته یک موجود متعقل که از تعقل و هوشش برای کسب دانش در جهت فهم بهتر حقایق موجود در خلقت و سازگاری زندگی خودش با آن حقایق است استفاده میکنیم؟ چقدر داریم در
زندگیمان غر میزنیم از نبودن امکانات و این که شرایط برای این که به اهداف و آرزوهایمان برسیم آماده نیست؟ باید از زندگی Ben و افرادی نظیر او درس بگیریم و قدر هر موهبتی که با ما عطا شده را در لحظهلحظه زندگی بدانیم
و از بیهوده تلف کردن پتانسیل عظیم خود بپرهیزیم. آینده بهتر ازآن کسانی است که نشان دادهاند بار امانتی تعقل را به درستی بر دوش کشیدهاند.
منبع:http://loos-man.blogfa.com/