مدیریت از نقطه صفر
روش و نظام فکری مدیریت از نقطه صفر، تنها یکی از راهکارها و ابزارها برای تعالی بخشیدن به سازمان از طریق مدیریت است. مدیریت از نقطه صفر، در هر موقعیتی، تعریف خاص خود را داراست، لیکن با توجه به محتوای کلی موقعیتها، مدیریت از نقطه صفر، محملی است که مدیر با علم به نتیجه عمل کردهای گذشته، روشها و پیشفرضهای غلط قبلی را زیر پا میگذارد، با بهره گیری از ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر، که در ذیل به آن می پردازیم، با تعاریفی نو و صحیح تر از دو مؤلفه موفقیت و شکست، از نقطه صفر شروع میکند،
اما نقطه صفر کجاست؟ نقطه صفر، محدوده مشخصی ندارد. در واقع، حرکت از نقطه صفر، یعنی: شروعی دوباره با اندیشهای نو. ابزارهای مدیریت از نقطه صفر کدامند؟ تحلیل موقعیت، اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت و ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر، از جمله این ابزارها هستند. تحلیل موقعیت یعنی : بررسی و تحلیل یک موقعیت خاص، با توجه به پیچیدگیهای هر موقعیت خاص، لیکن انتخاب دیدگاه مناسب برای تحلیل صحیح و سریع هر موقعیت شرط اولیه و لازم است. اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت، یعنی: پس از تحلیل موقعیت در نقطه صفر، کنکاش در هدفها، برنامهها، راهبردها، عملکرد ها و عوامل مؤثر در موفقیت و شکست، به شناختی عینی تر و تعریفی دقیق تر از موفقیت و شکست می رسیم.
ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر عبارت است:
1ـ تعیین نقطه شروع و پایان: به نقل از بزرگی، اگر ندانیم نقطه شروع کجاست و از هر کجا، شروع کنیم، به هیچ جا نمی رسیم، اگر ندانیم مقصدمان کجاست به هر نقطه نامطلوبی که برسیم، مطلوب ما خواهد بود.
2ـ ایستادن در نقطه شروع: فراموش نکنیم، از نقطه صفر باید شروع کنیم. پس ضروری است زمینههای لازم برای شروع از نقطه صفر، از جمله: تعاریف اصلاح شده از موقعیت و نیازهای آن را مهیا کنیم.
3ـ رک و صریح بودن: ابهام گرایی و رک نبودن که ریشههای مختلفی مثل ترس و عدم اعتماد به دیگران دارد، مانعی است بلند که باید برای رسیدن به اهداف و زمینههای جدید موفقیت، از آن عبور کرد.
4ـ خوب و نیک بودن: اگر می خواهیم تیم خوبی داشته باشیم، باید خود هم، خوب باشیم، به زبان ساده، اگر در موقعیت مدیر، راستی و درستی جاری باشد، به تبع آن، اعتماد و هم دوستی هم نیز، هست، همافزایی هست و هم پایانی هست.
5ـ پرهیز از حرافی: زیاد حرف نزنیم والا چشم هایمان هم باید گوش بدهند، لذا حرف هایمان باید در متن عمل کردنمان قرار گیرد.
6ـ فراموشی گرایشها و منطق گرایی: تنها اولویت ما کار ماست، بقیه مسائل فرع آن است. در این خصوص، استفاده از مشاوران خارجی، در موقعیتهای بحرانی، نوع نقص برمدیریت از نقطه صفر است.
7ـ نقد پذیری و نقادی منصفانه: جدا کردن خود از تعاریف و شعارگویی و رسیدن به پله نقد موقعیت خویش بسیار لازم است که حاصل آن، فراهم کردن فضای همافزایی و هم گرایی اندیشههاست.
8ـ اعتقاد عملی به کلمه نمی دانم در جایی که نمی دانیم: انسانهای آگاه، ارزش این کلمه را می دانند. یقیناً نمی دانم پله اول برای حرکت به سوی سکوی پرتاب دانستن است، این اعتقاد باید به عنوان یک فرهنگ به ویژه در بین مدیرانی که دارای اختیارات وسیع هستند، کلمه نمیدانم در لای اختیارات پنهان می شود، باید جاری شود.
9ـ رسیدن به شهامت و صداقت: این صفت، شروعی دوباره است با این تفاوت که این بار، تصورات و پیشبینیهایمان به واقعیتهای جاری نزدیک میشود و شانس موفقیت افزایش مییابد.
10ـ آگاه باشیم که به زودی واقعیتهای موجود، از تصورات و پیشبینیهای ما پیشی خواهند گرفت: دقت کنیم که قبل از سبقت، مرکب خود را عوض کنیم، تصورات و پیشبینیهایمان را بر واقعیت منطبق سازیم.
11ـ جناب مدیر، هدف خردگرایی ابزاری است یا ارزشی؟ مراقب باشیم به کدام سو قدم برمی داریم. اگرچه، به هدفها دست نیافتیم، به چه میزانی خود را مسوول میدانیم؟ اگر وضعیت فعلی به دلیل عدم کفایت در مدیریت است، بهترین خردگرای، ترک مدیریت به نحو مقتضی است.
12ـ به یاد داشته باشیم اتفاقات معلول شرایط بد است: شرایط بد چیست؟ و راههای جلوگیری و مدارا با شرایط بد در هر موقعیت، کدام است؟ مراقب محیط باشیم، بر آن سوار باشیم، نه بالعکس.
13ـ هر نقطه پایانی نقطه آغاز دیگری است: باید به این باور برسیم که موفقیت یکی امر نسبی است، پس از رسیدن به یک موفقیت کوچک، تازه در نقطه شروع قرار گرفته ایم.
-14در هر فعالیتی اصل آن چیزی است که ما را به موفقیت می رساند: نه آن چیزی که موفقیت را تعریف می کند. مقصود این است که مراقب باشیم، اصلی که موفقیت را تعریف می کند، دایرهاش را محدود نکنیم، بلکه اصل آن، بسان سرچشمهای باشد، برای رسیدن به موفقیتهای بعدی.
15ـ ایجاد سیستم بهره وری فکری و تصمیمگیری در موقعیت: از طریق ایجاد فرهنگ مشورت، فناوری اطلاعات، بهبود ارتباطات و نخبه پذیری در موقعیت و …
16ـ چیزهای که به ذهن ما نرسید: همیشه باید اعتقاد داشته باشیم چیزی که ما به دنبال آن هستیم، فراتر از آن چیزی است که در تصور ما می گنجد، آنچه که به ذهن و فکر ما می رسد، بخش کوچکی است از آنچه که به فکر ما نرسیده است.
17ـ روح و فضای هر موقعیتی دارای شبکهای است از روابط همکاری بین افراد: روابط حسی و اخلاقی، روابط بین افراد بیرون از موقعیت با افراد درون موقعیت، رابطه هر فرد با کارش و رابطه مجموعه با وظایف شان، رابطه موقعیت مورد نظر با موقعیتهای دیگر و … البته، توجه داشته باشیم که در این شبکه پیچیده، یک نظام علت و معلول حاکم است، لذا، باید پیوسته با شناسایی و تحلیل این شبکه، به تنظیم و تعدیل آن پرداخت. همچنین، با توجه به گستردگی این شبکه، استفاده از نظریات مشاوران می تواند یاری گر ما باشد، پس ضروری است در نقطه صفر، یک بار دیگر به تجزیه و تحلیل این شبکه بپردازیم.
18ـ هر مدیری (در هر موقعیت و جایگاه) دارای شرح وظایفی است: اما لازمه موفقیت یک مدیر، پیش از آن که انجام وظایف باشد، رسیدن به یک هدف موفقیت است. باید حواسمان باشد که در بند بوروکراسی ( کاغذ بازی) نیفتیم، تمرکز فکری و فعالیتهای عملی را، در مسیر رسیدن به هدف قرار دهیم.
نویسنده: مرتضی - شیرودی
منابع:
STEPHEN LINSTEAD. VNDERSATANDING MANAGEMENT. 1995 -1
2ـ فردآر، دیوید، مدیریت استراتژیک، 1381.
3ـ دکتر سید مهدی الوانی، مدیریت عمومی، 1380.