دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

معلمی جسارت می خواهد

معلمی جسارت می خواهد

رزق و رورزی چیست؟

رزق و رورزی چیست؟

 

بخشی از سخنرانی استاد مصطفی ملکیان

ما امروزه در زبان فارسی وقتی که گفته می‌شود رزق، رزق را به معنای مجموعه دارایی‌ها، مجموعه ثروت‌ها، مجموعه داشته‌ها و مملوکات شخص می‌گیریم. مثلا فرض کنید که -مثال می‌زنم- من ۱۰ میلیارد مجموع ثروتم باشد، اعم از منقول و غیر منقول، آن وقت ما شاید امروزه وقتی که کسی بپرسد فلان کس چقدر خدا به او رزق داده بیایند و ثروت او را حساب کنند و بگویند ۱۰ میلیارد، یعنی در واقع ما امروزه در عرف زبانمان رزق را در معنای ثروت می‌گیریم، یعنی مجموعه داشته‌ها، مجموعه دارایی‌ها، مجموعه مملوکات، یا ساده‌تر از همه مجموعه اموال یک شخص را گمان می‌کنیم این رزق آن شخص است.

اما در زبان عربی –کاری به قرآن اصلا ندارم- در اصل زبان عربی (یعنی نمی‌خواهم بگویم این یک جهان نگری قرآنی است، نه) اصلا در زبان عربی اگر من مثلا یک کاخی داشته باشم که ۱۴۰ اتاق داشته باشد، ولی من در همه عمرم از ۵ تا از این اتاق‌ها استفاده کنم و بقیه را فقط مالک باشم و از آن ها هیچ استفاده‌ای نکنم، آن وقت در زبان عربی گفته می شود فلان کس مالک یک کاخ ۱۴۰ اتاقی است، ولی رزقش ۵ اتاق است.

رزق یعنی آن بخش از مملوکات، آن بخش از دارایی‌ها، آن بخش از داشته‌ها، که تو از آن استفاده می‌کنی . بنابراین امکان دارد که شما برای مثال ماهی ۱۰ میلیون درآمد داشته باشی و هر ۱۰ میلیون هم رزق شما باشد، من هم ممکن است ۱۰ میلیون درآمد داشته باشم که ۳ میلیون رزق من باشد، یعنی من از ۳ میلیونش استفاده می‌کنم و برای بقیه اش فقط هزینه نگهداری و هزینه حراستش را می‌پردازم، استفاده‌ای از آن نمی کنم. و اگر به این صورت تصور کنیم ممکن است که شما از من بسیار بسیار ثروتمندتر باشید، ولی رزق من از شما بسیار بیشتر باشد.

اگر فرض کنید که یک کسی ماهی ۱ میلیارد ثروت داشته باشد، ولی مجموعه ی آنچه در شبانه روز از خوراک و نوشاک و پوشاک و مسکن و همه این‌ها استفاده می‌کند، ماهی ۵۰۰ هزار تومان باشد، او همین ۵۰۰ هزار تومان رزق دارد، ولی ۱۰ میلیارد ثروت (مال) دارد. این برای این است که ما گمان نکنیم که در ادبیات دینی –بدون آن که قصد دفاع از ادبیات دینی را داشته باشم- اگر در آن‌جا گفته می‌شود که رزق دو است:
۱- رزقاً یطلبک: رزقی که تو را می‌طلبد.
۲- رزقاً تطلبه: رزقی که تو او را می‌طلبی.

رزقی که تو را می‌طلبد، هرچه بگریزی، بالاخره تو را به چنگ می‌آورد، و رزقی که تو آن را می‌طلبی، هرچه دنبالش بیفتی، به پای او نمی‌رسی؛

از این نباید گمان کنیم که اینجا بحث، بحث ثروت است. اصلا به این معنا ربطی ندارد. آن ها تلقی‌شان این بود – چه تلقی درستی داشته باشند، یا نادرست- تلقی‌شان این بود که رزق نهاده و نانهاده است، نه ثروت!
تو هرچه بیشتر فعالیت کنی، امکان این که ثروت بیشتری به دست بیاوری هست، اما آیا امکان این که از #ثروت به دست آورده‌ات هم بتوانی بیشترین استفاده را ببری، هست؟ نه.
اگر من به خاطر زخم معده اصلا از میان این همه غذا بتوانم یک غذا مثلا ۵۰ گرم آن هم نان خشک بخورم، آن‌وقت در واقع رزق من از لحاظ غذا مثلا ۵۰ گرم نان خشک بوده، ولو می‌توانستم چقدر (مقدار بسیار زیادی) غذا تهیه کنم، می توانستم ادعای مالکیت چقدر غذا را بکنم؟
لباس هم همین طور است، شما فرض کنید ۵۰ جفت کفش دارید، ولی یک بار به خودت می آیی و می‌بینی در ۵ سال گذشته از ۴جفتش مرتبا استفاده می‌کردی، بقیه‌اش را اصلاً استفاده نکردید. در این صورت شما ۴ جفت کفش رزقتان است، ولی ۵۰ جفت کفش ثروتتان است. این است که مال و رزق واقعا فرق می‌کند.

از این نظر همیشه در ادبیات دینی‌مان وقتی بحث رزق می‌شود می‌گویند متاعی که تو از مالت داری؛ متاع یعنی بهره؛ مالت رزقت نیست، بهره‌ای که از مالت می‌بری، رزقت است و اگر از مالت همین جفت کفش را بهره می‌بری، بقیه‌اش در واقع رزق تو نیست، تو فقط مالکشان هستی.

@drqazi

مضراتِ حکومت اسلامی

مضراتِ حکومت اسلامی



خلاصه نامه‌ی آیت الله آخوند خراسانی (بزرگ‌ترین مرجع وقتِ خودش) به آیت الله نائینی ،در 100 سال پیش ، درباره مضراتِ حکومت اسلامی
 (بسیار خواندنی‌ است) :

1. دیگر ادیان هم ترغیب می‌شوند حکومتِ متعصّب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می‌گیرد.

2. وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند ، دیگر نمی‌توانند عیوب خود را ببینند و توجیه می‌کنند و فسادها را نادیده می‌گیرند.

3. مسند روحانیت ، مسندِ مبارزه با فساد است ؛ و مسندِ حاکمان ، همواره توأم با فساد.
با این کار ، هم مسند مبارزه با فساد را از دست می‌دهیم و هم روحانیت را مفسد می‌کنیم.
"وای به روزی که بگندد نمک"
 حتی اگر فاسد نشویم، همه مفاسد را به گردن روحانیت می‌نویسند و دین نابود می‌شود.

4. حکومت‌داری و سیاست ، یک علم و فن است ؛ و روحانیون از این علم ، حداقل تا الان کاملاً تهی هستند.
ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون می‌شود.
صرف این‌که روحانیون انسان‌های خوبی هستند که دلیل نمی شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند.
 
5. آمال و آرزوی ما تبعیت حکومت از دین است، در حالی‌که اگر حکومت را در دست گیریم ، به تبعیتِ دین از حکومت دچار خواهیم شد.

6. چون مردم ، ما را نایبان امام زمان می‌دانند ، انتظار دارند حکومت دینی هم ، همان شرایط را ایجاد کند.
و وقتی نتوانیم در آن سطح ، عدالت را برقرار کنی مردم، نسبت به امام زمان و دین ، سست عقیده می‌شوند.

7. اکنون که مناصب حکومتی نداریم ، این‌همه اختلاف نظر وجود دارد.
اگر به حکومت برسیم ، این اختلاف نظر ، باعثِ چندپارگیِ دین و ایجاد فرقه‌های جدید و آسیب به دین می‌شود.

8. ما فقط سواد فقهی داریم. چون فقیهِ خوبی هستیم.
(که تازه ، همه‌‌ی ابوابِ فقه را هم نمی‌دانیم) ، دلیل نمی‌شود که به علوم دیگر مانند مدیریت و ... هم تسلط داشته باشیم.
علم فقه ، یک علم است با مسائل خودش؛ و ربطی به اداره‌ جامعه و مسائل آن ندارد.

9. اسلام را در طول چندین قرن ، حکومت اسلامی نگه نداشته است، بلکه حوزه های علمیه نگه داشته‌اند.

10. اکنون که دست ما به حکومت نرسیده است ، اطرافیان ما چه کارها که نمی‌کنند ! ...
وای به روزی که دست‌مان به حکومت برسد !
بستگان ما ، در صورت حکومت ، از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبروریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آن‌ها را به پای ما می‌نویسند.

11. کسانى که مناصب حکومتى را در اختیار دارند ، فریب‌کارى و ناراستى و دروغ ‌گویى ، از لوازم اولیه‌ی کار و شغل خود مى‌دانند ؛ و شاید هم در پاره‌‌اى از موارد ، امور آن‌ها بدون دروغ نمى‌گذرد ؛ زیرا محتمل است که در پاره‌اى جاها به دلیلِ مصالحِ مهم ‌ترى ، دروغ گفتن براى آن‌ها مجاز باشد. اما به همین دلیل که اشغال این مناصب ، با پرهیز از دروغ ، منافات دارد(خوب و بد و درست و نادرستش‌ به کنار) .
علماى دین باید از این مناصب بپرهیزند ؛ زیرا اگر بخواهند پایبند راستى و صداقت باشند ، امورشان نمى‌گذرد ؛ و اگر هم بخواهند مثل بقیه سیاستمداران ، هرجا که صلاح دیدند دروغ بگویند ، این کار دو خطر بزرگ دارد:
یکى این‌که خرده خرده ، قبح دروغ در نظرشان از بین مى‌رود و تقید آنان به صداقت ، در موارد دیگر متزلزل مى‌شود ؛ و این امر ، گرچه براى همه بد است، ولى براى عالِمِ دین ، از همه بدتر و خطرناک ‌تر است.
دیگر این که عامه مردم وقتى ببینند علماى دین (با هر عذرى ، ولو موجه) در موارد متعدد دروغ مى‌گویند ، کم کم این شبهه برای‌شان پیش مى‌آید که پس نکند در موارد دیگر ، از جمله در احکام الهى و اعتقادات دینى و مذهبى نیز علماى دین به دلیل عذرهاى ولو موجه دروغ می‌گویند و آنگاه ایجاد چنین تصورى در اذهان عامه مردم ، بسیار خطرناک است و بالمآل موجب بى اعتقادى آنان به مبادى و آداب دینى خواهد شد.

از کتاب :
«دیدگاه‌های آخوند خراسانی و شاگردانش»،
نوشته آقای علی اکبر ثبوت ، فصل اول ، صفحه 18 به بعد.