دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

وقتی برای فکر کردن به خدا!

 وقتی برای فکر کردن به خدا! 

 

نماینده کشور آمریکا :
ما شنیده ایم که در کشور شما ، میان یارانتان کسی به خدا اعتقادی نداره ! آیا این درسته ؟

چگوارا : خیر، اشتباه شنیده اید!
خطاب به شما می گویم که بدانید : من کشور و وطن ندارم ، خاک وطن من آنجاست که انسان آزاد باشد ، مردم و مبارزان ما به خدا اعتقاد دارند.

نماینده کشور آمریکا :
شما چطور ؟
شما به خدا اعتقاد دارید ؟

چگوارا :
من به انسان اعتقاد دارم!
اعتقاد من آزادی بشریت است!
تا زمانی که کودکی برای درمان پای شکسته اش باید ۲۰۰ کیلومتر راه طی کند تا به بیمارستان برسد، ضمن آن که نمی تواند هم طی کند ، من هیچ وقتی برای فکر کردن به خدا ندارم!

بخشی از سخنرانی #چگوارا در سازمان ملل پس از پیروزی انقلاب کوبا

*فاجعه "جهل مقدس"*


*فاجعه "جهل مقدس"*

✍️آیت االله سید مصطفی محقق داماد

مـــن این اصطـــلاح را از جوردانو برونو فراگرفته ام:
۴۱۱ سال پیش در روز ۱۷ فوریه ســـال ۱۶۰۰ میلادی جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی پس از گذراندن ۸  ســـال در سیاه چال های خوفناک دادگاه انگیزاسیون (تفتیش عقاید) در میدان کامپو دی فیوری شـــهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد.
جوردانو برونو کسی بود که از حق تمام انسان ها برای اندیشیدن بدان گونه که دلشان می خواست، دفاع می کرد.

قبل از این که جوردانو برونو در آتش سوزانده شود، جلادان پاپ برای این که او را از گفتن سخنان کفرآمیز، از نظر دادگاه انکیزاسیون، بازدارند، زبانش را قطع کردند. این سرنوشت اغلب فلاسفه و دانشمندان دوره انکیزاسیون (تفتیش عقاید) کلیسای کاتولیک بود.
نوشته اند که وقتی برونو را به یک میله آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، او هم ساکت بود و تسلیم شده بود و چیزی نمی گفت؛ ولـــی اتفاقی افتاد که یک جمله تاریخی گفت که در تاریخ باقی ماند. آن اتفاق این بود که ناگهان دیدند پیرزنی نزدیک شد و تکه هیزمی در دست دارد و با آوردن نام خدا برلب، آن را به روی هیزم ها انداخت. برونو سکوتش را شکست و گویی عمل این پیر زن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت: 

*«لعنت بر این جهل مقدّست!»*

مهم ترین و یا لااقل یکـــی از اهم آفت های اجتماعی نه تنها در منطقه اسلامی بلکه شاید بتوان گفت در سراسر جهان، جوامع دینی از آن رنج می برد، جهل مقدس است.
*جهل_مقدس جهلی است که بُعد قدسی دارد.*
در چنین جهلی، شخص جاهل در جهل می سوزد، ولی برای خدا می سوزد. گرسنگی، فقر، فلاکت، بیماری، جنگ و دشمنی، جنایت، آدمکشی، ایذا و آزار بـــه همنوع همه را به قصد قربت تحمل می کند و جالب این اســـت که از هرگونه روشـــنگری هم می هراسد آن هم برای خدا.

در جهل قدسی شـــخص جاهل با نهادی همراه می شود به نام «اعتقاد»؛ یعنی برای چنین انســـانی اعتقاد به جای تفکر می نشیند.
اعتقاد از ریشـــه «عقد» یعنی بستن است. شخصی که به امری معتقد می شود، فکرش را گـــره کرده و معتقداتش را خط قرمز خویش می سازد.

 کســـانی که به جهل مقدس گرفتار می شـــوند، جاهلانه برای خویشـــتن خدا می سازند، خدایی که ناخودآگاه مجموعه ای از خواسته های خودآنان است.  
جهل مقدس همـــراه با اعتقاد های دینی است؛ ولی دینی که نه براساس تعقل بلکه براساس هواهای نفسانی انسان معتقد می شود و بالاترین جنایت را ممکن است مرتکب شـــود، در حالی که خیال می کند برای خداست و متقرّب الی االله می شود.

موضوع انشاء: ماه محرم


موضوع انشاء: ماه محرم
.
محرم خیلی خوب است، ما محرم را دوست داریم..
دوستم پوسترهای خواننده های معروف را از بساطش جمع می‌کند
و آخرین ورژن پوسترهای علی‌اکبر و حضرت عباس را در بساطش پهن می کند.
اکبر بلا هر شب با دوست دخترش به هیئت می آیند؛ چون تنها این روزها اجازه می دهند دوست دخترش تا آخر شب بیرون باشد!
..
قدرت سامورایی، شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند
[و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری]
..
آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند
[و تا آخر سال هم مشتری‌ هایش را]
..
گلمکانی صاحب بزرگ ترین بنگاه ملک و ماشین شهر، یک ماه تکیه راه می‌ اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد..!
[و یازده ماه هم سرشان شیره]
..
جوادی رییس شرکت لبنیات و شیر!
سی شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد
[و سیصد و سی و پنج روز هم با اضافه کردن آب, شیرشان را می‌دوشد]
..
حاج منصور مداح بعد از محرم یک خانه جدید می خرد
و پس از یک ماه عزاداری یک سال به ریش مردم می خندد!
..
ما هم پاتوقمان را از کافی شاپ ها به پشت دسته‌های عزاداری انتقال می دهیم!

پس نتیجه می گیریم محرم خـــــیلی خوب است!

حسین را نمی شناسم، ولی وقتی از راننده تاکسی خواستم ضبطش را روشن کند، گفت:جوان مگه مسلمان نیستی؟امروز روز اول محرم است!!
فکر کنم به خاطر همین کرایه ام را دو برابر حساب کرد!
حسین را نمی شناسم، ولی گویا حاجی سر کوچه خوب او را می شناخت که تا نیمه شب چنان بر طبل می کوبید تا کودکی ک  از زور گرسنگی به سختی خوابش برده بوده، باز بیدار شود...
حسین را نمی شناسم، ولی شاید فردا سراغش را از پیرزن کارتن خوابی که تا صبح
جلوی حسینیه به خود پیچیده بود، گرفتم...
شاید نباید سراغ حسین را در سرزمینی بگیرم که مردمانش نعره هایشان را برای خار پای کودکان فلسطین سر می دهند و نه پاشیدن اسید بر سر و صورت ناموس مملکتشان...
حسین را نمی شناسم، ولی عده ای را می شناسم که نعشه می کنند و برای زنجیر زدن آماده می شوند!
حسین را نمی شناسم، ولی می شناسم بسیاری را که ماه ها می دزدند و می چاپند و چند روز نذری می دهند تا این را به آن در کنند!

حسین را نمی شناسم، ولی حسینی های ادعایی کاذب را خوب می شناسم ،،!!