قرآن کامل همراه با صدا و تصویر
http://www.parsquran.com/book/
قرآن کامل همراه با صدا و تصویر
http://www.parsquran.com/book/
#طنزسیاهنمایی 737
دیکتاتورها چطور دیکتاتور میشوند؟!
گفت: آیا همۀ دیکتاتورها از اول خودکامه و دیکتاتور بودهاند؟
گفتم: هرگز! آنان نوعاً ﺭﻭﺯﯼ ﻗﺒﻠۀ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻫﻤۀ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻮﺍﻡ،
ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ،ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻋﻮﺍﻡ، ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﺘﯿﺪﻧﺪ و
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻒ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ.
گفت: بنابراین چطور این بتوارههای مقدّس(!!) خدایگونه و مغرورانه بر اریکۀ قدرت
تکیه زدند و سنگدلانه این همه خون مظلومان را ریختند و میریزند؟!
گفتم: همۀ این فجایع به علّت عدم نظارت مردم و عدم پاسخگویی خودکامگان است.
ﻗﺬﺍﻓﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﻫﺪ،ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ؟ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺍﺯ ﭼﻪ؟ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﻫﻢ؟ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ .
ﺍﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽﮔﻔﺖ، ﻧﻪ نخستوزیر ﺑﻮﺩ؛ ﻧﻪ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭ،ﻧﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ، ﻧﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ؛
ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻨﺎﻭﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ!
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻟﻨﯿﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﻭﺯﯾﺮ ﭼﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻬﻮُّﻉﺁﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ! ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﻡ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮﯼ برگزینیم، ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺑﻮﺭﮊﻭﺍﺯﯼ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﺎﺋﻮتسهتونگ رهبر چین ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺑﻮﺩ .
فیدل کاسترو، ﭼﺮﯾﮏ ﭘﯿﺮ ﻫﻢ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﮐﺮﺩ !
ﮐﯿﻢ ﺍﯾﻞ ﺳﻮﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﮐﺮۀ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﯾﯿﺲ
ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﺍﯾﻤﯽ کره ﻧﺎﻣﯿﺪ!
گفت:اگر دیکتاتورها از اول انسانهایی نوعاً مقدّس بودهاند،چطور ناگهان این قدر
قسیالقلب و خودکامه و ستمگر شدهاند؟
گفتم: ستایش بیش از حد و اغراق و غلو دربارۀ خوبیهای هر کس او را به
پرتگاه غرور میافکند!
گفت: آقای پخمه تعریف میکرد:
زمانی من نامزد انتخابات مجلس شدم.کلّی هزینه کردم و پول شام دادم و عدّۀ زیادی
در سالن بزرگی گردآوردم. یک مجری چاپلوس را هم اجیرکردم. در حالی که من روی
سن روبهروی مردم ایستادهبودم،مجری خطاب به من شروع به چاخان کرد:
ای استاد پخمۀ عالی و متعالی!
نگاهت چون گل نرگس!
پروازت چون عقاب!
دلت چون دریا!
ارادهات چون کوه!
زبانت چون آتش!
قد و بالایت مثل سرو!
صدایت چون نغمۀ بلبل!
ندایت مثل آواز پرنده!
راهرفتنت چون کبک!
ووو....
مجری مرتّب این گونه شعار میداد و دور و بریهای متملّق هم پیدرپی کف میزدند.
من هم در اوج غرور و تکبّر با تعظیم کاذب به ابراز احساسات حاضران پاسخ میدادم
و در دل غرق لذّت بودم و به آیندۀ پر از تبختُر و تفرعُن میاندیشیدم!
...و داشتم حالت یک دیکتاتور تمام و کمال را میگرفتم،که...
گفتم: که چی؟!
گفت: ناگهان یکی از حُضّار سخن گویندۀ چاپلوس را قطع کرد و با فریاد گفت:
پس کدام کارهایت مثل آدمیزاد است؟!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!
شفیعی مطهر
خوشترین ایّام
من ۵۵/۵/۵ را با تلویزون سیاه سفید و مبله چوبی در اطاقی بدون مبل کنار بخاری علاءالدّین
که کتری آب روش میجوشید همراه با خواهرها و برادرانم با کارتن میکی موس زیستم.
۶۶/۶/۶ را با پاترول کمیته و با چسب ضربدری روی شیشه،خاموشی،صدای آژیر خطر و جنگ
و عشق ایثار گذراندم.
۷۷/۷/۷ را به آرزوی دموکراسی و اصلاحات و کمی رونق اقتصادی طی کردم.
۸۸/۸/۸ را با کتک خوردن مردم کف خیابان، بگیر ببند و راز بقا در شهرم سپری کردم .
۹۹/۹/۹ را با ویروس،میکروب،انگل،آفتی بهنام کرونا، آقازاده ،گرانی ،زنهای گرسنه و شوهردار
خیابانی، ماشینهای چند میلیاردی، بچههای کار بهدنبال غذا توی سطل آشغال و دروغ،دروغ،دروغ.
من بیش از نیم قرن زیستهام و خوشترین ایّامم روزگار اطاق بدون مبل با تلویزون سیاه و سفید
و علاءالدّین درحال نوشتن مشق شب در دفتر کاهی و دیدن کارتن میکی موس و تنسی تاکسی دو
و چاملی بود.
گفت: هلند یا«نیدرِلانت» به گونهای شگفتآور با استان مازندران پیش از تقسیم 1376، شباهت دارد.
1. مجموع مساحت دو استان مازندران و گلستان،44023 و هلند 41526 کیلومترمربع است؛
2. دو استان نامبرده و هلند دارای کرانههای دریایی هستند؛
3. دو استان و هلند دارای اقلیم معتدل می باشند(خزری و اقیانوسی)؛
4. پایههای اقتصادی هردو کشاورزی_ دامپروری و گردشگری است.
گفتم: با همۀ این تشابهات، دو استان خزری در دستکم 14 آیتم کمیّتپذیر و
شناختهشده جغرافیایی، چند سر و گردن از هلند برترند. ولی بگو با وجود این
تشابهات و برتری جغرافیایی دو استان نامبرده، هلند با پتانسیلهای جغرافیایی
بس نازلتر، از چه جایگاهی در جهان برخوردار است؟
گفت: 1. هلند با تولید ناخالص داخلی بیش از 770 میلیارد دلار، در رتبۀ
هفدهمین اقتصاد جهان است؛
2. با درآمد سرانۀ 43000 دلار در 2016، از دیدگاه برابری توانایی خرید(ppp) ، در
سکوی سوم جهان جا دارد؛
3. با تورم کمتر از دو صدم درصد، در شمار پایینترین نرخهای تورُّم جهانی است؛
4. با داشتن کمتر از 2 درصد بیکار، در اروپا بیمانند و در جهان کممانند میباشد؛
5. جایگاه نخست جهانی را در پرورش و تجارت گل و گیاه داراست؛
6. پس از آمریکا، دومین صادرکنندۀ بخش بزرگی از تولیدات کشاورزی است.
در حالی که مساحت آمریکا، بیش از 270 برابر هلند است؛
7. جزو 7 کشور نخست در تجارت جهانی است؛
8. ششمین کشور جهان در زمینۀ سرمایهگذاری است؛
9. جزو کشورهای با پایینترین درصد تنش و فراز و نشیبهای اقتصادی جهان است؛
10. میانگین حقوف ماهیانۀ هلندیها، بیش از 3100 یورو است؛15.از سال 2025،
یعنی تا دو سال دیگر، خرید و فروش خودروهای با سوخت فسیلی در هلند ممنوع است،
11. هیچ سگ و گربه و...طرد شدهای در این کشور نیست. یعنی برای همۀ
آنها جایگاه مراقبتی در نظر گرفته شدهاست و بیپناه نیستند؛
12. مصرف دخانیات در مکانهای همگانی ممنوع است؛
13. کشور دوچرخه است. بیش از 70 درصد استادان با دوچرخه آمدوشد میکنند؛
14. در هیچ فروشگاهی کیسه داده نمیشود. هرکسی باید برای خرید ساک
همراه داشته باشد؛
15. جایگاه نخست جهانی از لحاظ غذاهای مقوّی، ارگانیک و مقرون به صرفه را داراست؛
16. در تولید لبنیات در زمرۀ کشورهای 10 گانۀ جهان است؛
17. شرکت های معتر فیلیپس،آکزونویل و هانیکن، متعلق به هلندند.
18. از دیدگاه مردمسالاری جزو کشورهای ردۀ نخست و رو به کامل جهان است؛
19. در ردۀ کشورهای پاک جهان ازمنظر شفّافیّت و فسادناپذیری است؛
20. در زمینۀ آزادی رسانههای گروهی، در ردۀ دمکراتترین کشورهای جهان است.
گفتم : حالا این آمار و اطلاعات را با آن چه در دو تا از بهشتهای کرۀ زمین
(مازندران و گلستان)می گذرد، مقایسه کن.
گفت: این کار را بر عهدۀ عزیزانی میگذارم که همیشه مرا متّهم به #سیاهنمایی میکنند!
گفتم: حالا خودت لااقل ارقام چند شاخص سنجشی دو کشور را بگو.
گفت: هلندیها با صادرات ۹۰ میلیارد یورو 14 برابر ایران صادرات کشاورزی دارند.
فقط صادرات سبزیجات هلند برابر با کل صادرات ایران است.
تولید محصولات دامی هلند 9 تا ۲۲ برابر دو استان شمالی ایران است.
کشاورزی هلند دو برابر نفت ایران درآمد دارد.
گفتم: چرا در طول این همه سال مسئولان این دو استان ما نتوانستهاند امکانات
بالقوّۀ ما را بالفعل درآورند و به جای پیشرفت،باعث تخریب منابع زرخیز این سرزمین شدهاند؟
گفت: میگویند روزی یکی از مسئولان بر اثر حادثهای جانباخت. وقتی علّت درگذشت
او را از کارکنان ادارهکل پرسیدم،پاسخ داد:
او رفته بود روی تراس قدم بزند. از روی تراس پرت شد.
پرسیدم: افتاد و مُرد؟
پاسخ داد: نه بابا، افتاد روی کولر ، کولر شکـست و افتاد.
پرسیدم: آن موقع مُرد؟؟
پاسخ داد :نه آقاجان،بعد افتاد روی تراس طبقۀ پایین، تراس خراب شد!
پرسیدم :خوب، این دفعه مُرد؟
پاسخ داد:نه !بعد افتاد روی سقف پارکینگ، سقف خراب شد!
پرسیدم :حتماً این دفعه مُرد !
پاسخ داد:باز هم نمرد! دیدیم کُلّ ادارهکل را مثل کلّ استان دارد خراب میکند؛
بنابراین با تفنگ او را زدیم!!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
شفیعی مطهر
تیر بدگویی
فردی به حکیمی گفت:
خبر داری که فلانی پشت سرت چهها گفته؟
حکیم گفت:
او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید،تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فروکردی؟
باسوادان در معرض لگد خرها!
روباه به شیر گرسنه گفت: تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم،
شیر گفت :چطور؟
روباه گفت: به خر بگو "ما نیاز به انتخاب سلطان داریم"،
قطعاً تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.
شیر قبول کرد و خر را صدا زد ، شیر شجره نامهاش را خواند و گفت:
جّد اندر جدِ من سلطان بودهاند.
روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بودهایم .
خر گفت: من سواد ندارم و شجره نامهام زیر سُم عقبم نوشته شده .
شیر گفت: من باسواد هستم.
و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.
خر جفتکی زد و گردن شیر شکست و مُرد.
روباه پا به فرار گذاشت،خر او را صدازد و گفت:چرا فرار میکنی؟
روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم ،
چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند!!
🌺داستان زیبای پسرک تنبل🌺
در روزگاران دور، در روستایی پسری بود که بسیار تنبل بود و فقط از کارِ دنیا خوردن و خوابیدن را بلد بود. پدرش کمکم نگران شده بود زیرا هر روز پسر بزرگتر میشد و هیچ تغییری در رفتارش ایجاد نمیشد.
تا این که پدر به مادر گفت:
از فردا این پسرک باید به سرِکار برود وگرنه دیگر جایی در خانۀ من ندارد.
مادر که پسرک را خیلی دوست داشت و دلش نمیخواست که پسرش سختی بکشد، رفت و با پسر صحبت کرد. ولی پسر اصلاً دوست نداشت کار کند و زحمت بکشد. مادر دلش برای او سوخت و به او گفت:
« تو فردا صبح از خانه بیرون برو، من پولی به تو میدهم، آن را به پدرت بده و بگو دسترنج کاری که انجام داده ای است.»
پسرکِ تنبل قبول کرد.
فردا صبح زود پدر پسرک را از خواب بیدار کرد و گفت:
« پسر جان، بیدار شو و به دنبال کار برو و بدون پیدا کردنِ کار به خانه نیا.»
پسر به سختی از رختخواب بلند شد و قصد بیرون رفتن از منزل را کرد. مادرش قبل از رفتن او پولی به پسرک داد تا موقع به خانه برگشتن به پدرش بدهد.
پسر مدّتی را خارج از خانه به گشت و گذار پرداخت و پس از چند ساعت به خانه برگشت. پدر با خوشحالی به پسرک گفت:
« خوب پسرم تعریف کن ببینم کار پیدا کردی؟»
پسر گفت:« بله پدر»
و پول را به پدر داد و گفت:« این هم دستمزد کارِ امروزِ من است.»
پدر پول را از دست پسر گرفت و به داخل تنور انداخت. پسر تعجب کرد ،ولی پدر با خوشرویی پسرک را دعوت به شام کرد. فردای آن روز دوباره پدر، پسرک را بیدار کرد و دنبال کار فرستاد. این بار مادر پولِ بیشتری به پسر داد که مبادا دوباره پدر پول را درون تنور بیندازد.
پسرک دوباره بیرون رفت و بعد از چند ساعت برگشت. پول را به پدر داد، ولی دوباره پدر پول را درونِ تنور انداخت. پولِ پس اندازِ مادر تمام شده بود و نمیتوانست به پسر پولی بدهد. پسر فردا صبح از خانه خارج شد و مجبور شد که به دنبال کار بگردد. هیچ جا برای او کاری نبود. پس از گشتنِ بسیار، پسر کاری با دستمزدِ بسیار کم پیدا کرد ولی با خودش گفت:
« بهتر از آن است که پدر در خانه راهم ندهد».
وقتی کارش تمام شد، حسابی خسته شده بود. به طرف خانه رفت. وقتی که به خانه رسید، پول را به پدر داد. پدر پول را در تنور انداخت، ولی چون پسر بسیار برای آن پول زحمت کشیده بود، دستش را داخل تنورِ داغ کرد و با زحمتِ بسیار پول را از درونِ آن درآورد. پدر دستی بر سرِ پسرش کشید و لبخندی به او زد و گفت:
« پسرم اولین مزدِ کارت مبارک».
مورد بیداری،
پیش از موعد بیداری!
میگویند وقتی ارنستو چگوارا را در پناهگاهش با کمک چوپان خبرچین دستگیر کردند، یکی
از چوپان پرسید: چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه میکرد!!؟
چوپان جواب داد : او باجنگهایش گوسفندان مرا میترساند!
*******
بعد از مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد،
که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد، من به تو فرصتی
میدهم تا ده هزارسکّۀ طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
محمدکریم گفت: من اکنون این پول را ندارم اما صدهزارسکّه از تاجران میخواهم،
میروم تهیه میکنم و باز میگردم.
محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیّۀ پول گردانیده میشد امّا هیچ تاجری
حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود. حتّی بعضی طلبکارانه میگفتند که با جنگهایش
وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد.. پس نزد ناپلئون برگشت!!
ناپلئون به او گفت:
چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدن برای مردمی
که پول را مقدّم بر وطن خود میدانند.
*************
محمّد رشید میگوید:
آدم دانا که برای جامعهای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش میزند
تا روشنایی را برای آدم نابینا فراهم سازد!!
اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران
میدهند و میكشند، میگويد:
« بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعهای را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد،
بيداركند!!! »
زن ایدهآل ملّانصرالدّين
از ملّانصرالدّين پرسيدند: زن ايدهآل بايد چطور باشد؟
گفت: بايد سه خصلت داشته باشد.
اول از همه بايد نجيب باشد.
گفتند: يعنى به تو وفادار باشد؟
گفت: نه، يعنى با جيب من كارى نداشته باشد!
دوم: اين كه بايد خانهدار باشد.
گفتند: يعنى همۀ كارهاى خانه را خوب بلد باشد؟
گفت: نه، يعنى از خودش خانه داشته باشد!
سوم: بايد مثل ماه باشد.
گفتند: يعنى مثل ماه خيلى زيبا باشد؟
گفت نه، يعنى مثل ماه شب بياد و روز ناپديد بشد!
☑️امان از دست این ملّانصرالدّین!
#طنزسیاهنمایی.735
آيا کشوری عقبماندهتر از این کشور داریم؟!
گفت: در جغرافیای جهان كشوري داريم با اين ويژگيها :
آيا تو هيچ يك از عوامل و علل پيشرفت را در اين ویژگيها ميبيني؟
۱ - جمعيت اين كشور 125ميليون نفر است.
۲ - وسعت اين سرزمين يك چهارم خاك ايران است.
۳ - از هر سوي محصور در آب است،
۴ - فاقد هرگونه منابع طبيعي و نفت و گاز و معدن است،
۵ - اين كشور خاكي كمحاصل و كمدرخت دارد،
۶ - ويرانشده و بازمانده از دو جنگ جهاني است،
۷ - بسيار زلزلهخيز است،
۸ - داراي ناهنجاريهاي طبيعي و دورافتاده است.
۹ - اين كشور حتّي نيروي نظامي زيادي ندارد.
۱۰- زميني و خاكي مناسب براي كشت و كار ندارد.
گفتم: همۀ اين عوامل كه ميتواند باعث عقبافتادگي يك كشور شود. معلوم است
کشوری بسیار عقبمانده است!
گفت: اتّفاقاً همه اين عوامل در اين كشور موجب پيشرفت شده است!
گفتم: چنین چیزی غیرممکن است.
گفت: کاملاً ممکن است! اين كشور، ژاپن است ، كشوري كه چندی پیش به خاطر فاجعۀ
ويرانگر بينظير سونامي و نشست مواد رايو اكتيو نامش همه جا در صدر خبرهاي روز قرارگرفت.
ژاپن كشوري است كه طلسم صنعت را شكسته ،ولي رشتههاي وابستگي به سنّت را نيز
نگسسته است و اكنون دومين قدرت اقتصادي دنياست. رژيم سياسي اين كشور ظاهراً
امپراتوري است؛ اما در محتوا و در عمل يكي از دموكراتيكترين كشورهاي جهان است
و همين نظام دموكراتيك به اين ملّت اجازه داده تا همۀ انرژيها و پتانسيلهاي بالقوّۀ خود
را بالفعل درآورد . در صد سال اخير پيشرفتش موجب اعجاب و شگفتي همۀ جهانيان شده است.
گفتم: ژاپن از کی روند پیشرفت را آغاز کرد؟
گفت: از سال ۱۸۶۸ ميلادي با نهضت ميجي پا به دنياي تجدّد گذاشت. در واقع آن چه را که
نتوانست از طريق جنگ به دست آورد، از طريق صنعت به دست آورد.
كشوري كه زمين و درخت كم دارد،جا براي كشت و كار ندارد، روي آب دريا كشت مي كنند.
حتّي زمين تنيس را بر پشت بام مي سازد. ۴۰ ساعت در هفته كار ميكنند.
هيچ كس نبايد بيكار باشد. كار را دوست دارند و مقدّس ميدانند.
ژاپنيها علاوه بر صفات فوق در اين ويژگيهاي اخلاقي نيز زبانزد هستند:
- سختكوشند. پشتكار،قناعت،انضباط،وجدان كار ،صرفهجويي، كاركرد درست ،وقت شناسي،
ايجاد اعتماد از ويژگيهاي آنهاست .
- از قضاوت احساسي و افراطي پرهيز دارند.
- به وعدۀ خود وفا ميكنند..
- در سخن گفتن منطق دارند.
- به جاي فرد برجسته، به جمع برجسته بيشتر اعتقاد دارند.
- متقلّب نيستند.
- دروغ نميگويند.
- رفتارشان اعتماد را برميانگيزند.
- رابطۀ مردم با هم خوب است.
- مردم ناشناس با همديگر حرف ميزنند.
- كسي عصباني نيست. مردم تلخي نشان نميدهند.
- كسي بيهدف در خيابان ول نميگردد.
- كار اصالت دارد.
- خيابانها پاكيزه است.
- ترافيك انبوه، ولي آرام است.
- مردم به دقّت به سخنان ديگران گوش ميدهند.
- سنجيده حرف ميزنند.
- آرام ميانديشند. بلوا و هياهو نميكنند.
- قيافهها خوددار و آرام است.
- ورزش ميكنند و شكمها بيرون نزده است.
- در رفتار و گفتارشان نرمي و ادب به چشم ميخورد .
- رانندگي آنان تحسين برانگيزاست. اتومبيلها بيدود و بيصدا هستند.
- تاكسيها تميز است.
- اگر شرطبندي و نذر كنيد يك ماشين لكّهدار ببينيد، نميبينيد.
- همان دقّتي كه در ساخت سوني هست، در رقص و گلآرايي هم هست .
- ژاپن مركز موتورسيكلت دنياست، ولي صداي موتور به گوش نميرسد و دود ندارد.
- از لحاظ كيفيت جنس، رقابتناپذيرند.
- شعار ژاپني اين است كه :يا جنس صادر كن، يا بمير.
...و خلاصه اين كه ژاپن كشوري است كه بر روش انضباط و كار و استحكام روحي جلو آمده است.
گفتم: دیگر کشورها نتوانستهاند این گونه پیشرفت کنند؟
گفت: در ديگر كشورها يا تجمُُّل است، يا فقر. ژاپن راه سوم را نشان داده است. مسايل را
با كيفيّت و ظرافت حل ميكند، بدون احتياج به زرق و برق.
در ژاپن مجسّمۀ مردي هست كه در يك دستش خبر بمب اتمي است و يك دست براي نگاهداري
از صلح. ۳۲۰۰ مجسّمۀ بچّه براي صلح دعا ميكنند. با آن كه در جنگ خلباناني داشتند كه
داوطلبانه در آغوش مرگ ميرفتند، ولي انعطافپذيري اين ملّت به قدري است كه با آمريكا
متّحد است .قومي شجاع كه تا اين اندازه شهامت دارد كه به كام مرگ برود، ميتواند منشاء
پيشرفتهاي بزرگ در عرصۀ زندگي شود.
ژاپن كشوري است كه نشان داده با گشايش از تنگي به در ميآيد.افزايش از كمبود و پيروزي
از شكست. با اين توصيف مشكل سونامي و زلزله و نشت راديو اكتيو براي چنين ملّتي حل
ميشود. اطمينان دارم كه سرانجام به آرامش ميرسند.
گفتم: امّا چگونه است كه بهشت ژاپنيها دچار يك تراژدي و چنين حادثۀ بزرگ سونامی شده است؟!
گفت: پيشامدهايي هست كه پيشگيري از آن در توان آدمي نيست. گردش آسمان هميشه بر وفق
مراد نيست. مرگ هاي زودرس،جنگهاي بيهوده،مصيبتهاي توجيهناپذير...از اين گونه پيشامدها
هستند.
در اين گونه حوادث رازي است كه در آن نميشود كسي را سرزنش كرد.آدمي بازيچه سرنوشت
است .اختياردار بياختيار است. وقتي حكيم ايران ، فردوسي ميگويد:
چنين است و رازش نيامد پديد؛
يعني نبايد از حد معيّني فراتر رفت.اين راز است و راز بر ما روشن نيست.
گفتم: بیشتر مطالبی که تو گفتی توصیفات خوشبینانۀ تو دربارۀ ژاپن است.
آیا موارد و شواهد عینی وجود دارد که این فضیلتها را بتوان عیناً دید؟
گفت: بله،معمولا كشوري كه با زلزلهاي وحشتناك و چنين سونامي ويرانگري روبهرو ميشود،
همۀ اركان اجتماعي و اقتصادي آن كشور درهم ميريزد؛ امّا موارد زير نشان ميدهد كه
ژاپنيها ، قهر طبيعت را با مهر انسانيّت دارند با خوبي و آرامش درمان ميكنند.
1) آرامش
در برگزاري مراسم سوگواري براي درگذشتگان سونامي حتّی یک مورد سوگواری شدید یا
زدن بر سروصورت دیده نشد. میزان تاثُّر و اندوه به طور خود به خود بالا رفته بود.
2) وقار
براي تقسيم غذا،آب ، پوشاك و ساير نيازمنديها صفوفي منظّم تشكيل ميدادند. بدون هیچ
حرف زننده یا رفتار خشن.
3) توانمندی
مهندسي ساختمانها به گونهاي پيشبيني شده بود كه به عنوان نمونهاي باورنکردنی
ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ؛ ولی فرو نمیریختند.
4) رحم و شفقت
مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانۀ خود را تهیّه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیّه کنند.
5) نظم
در نابسامانيهاي معمولي پس از هر زمينلرزه هيچ موردي از غارتگری دیده نشد.
زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.
6) ایثار
در موقعي كه لزوم تخليۀ نيروگاهها از سوي كارشناسان تاكيد شد ،اوّلاً همۀ ساكنان خارج شدند ،
ثانياً پنجاه نفر از کارگران نیروگاههای اتمی به رغم خطرناكبودن محيط ماندند تا به خنک کردن
دستگاهها ادامه دهند.
7) مهربانی
رستوران ها قیمتها را کاهش دادند. همۀ خودپردازها بدون محافظ دست نخورده ماند.
همۀ توانمندان دستگیری از افراد ناتوان را ضروري ميدانستند.
8) آموزش
از بچّه تا پیر همه دقیقاً میدانستند باید چکار کنند و دقیقاً همان کار را کردند.
9) وسایل ارتباط جمعی
در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشهاي مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشهاي آرامبخش.
10) وجدان
هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه
را ترک کردند .
گفتم: آفرین بر این مردم توسعهیافته و بااخلاق! حالا آیا تو میتوانی به من بگویی چرا ما
در این همه سال نتوانستهایم به چنین پیشرفتهایی برسیم؟
گفت: در کشور ما هر دولتی پیش از نشستن بر کرسی قدرت به ما وعدههایی خوش میدهد
که همه باور میکنیم بزودی ژاپن کشورهایی اسلامی میشویم!جالب است که پس از کلّی
خرابکاری بر سر ما منّتهایی میگذارند و میگویند شما چقدر خوشبختید که مسئولانی
چون ما دارید!
میگویند منصور دوانقی (خلیفۀ عباسی) به یکی از اعراب شام گفت:
شکر خدای را به جای آورید که چون حکومت شما به من واگذار شد، مرض طاعون از بلاد شما
مرتفع گردید.
اعرابی گفت: خداوند عادلتر از آن است که همزمان دو بلا بر بندگان خویش گمارد!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!
شفیعی مطهر