نامه یک فقیه به مقام رهبری
نامه
سر گشاده حضرت استاد احمد عابدینی از فقها و اسلام شناسان نو اندیش به
مقام معظم رهبری در باره لزوم مناظره و بحث علمی پیرامون سند 2030
به نام خدای مهربان
خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای زید عزه العالی
پس از سلام و تحیت و گرامیداشت شب های مبارک قدر و گرامیداشت یاد امام متقیان حضرت علی(ع).
همان طور که مستحضرید مباحث طلبگی استاد و شاگرد یا بزرگ و کوچک نمیشناسد و تابع دلیل است .
از
جمله مباحث علمی ، بحث محتوای سند 2030 است که حضرتعالی آن را دارای
اشکال دانستید ، ولی ما گروهی از اساتید، محققان و نویسندگان حوزه و
دانشگاه آن را بررسی کردیم و در آن اشکالی که سزاوار رسانهای شدن باشد،
نیافتیم .
حتی
برخی از دوستان آن اهداف را با وعدههایی که ما شیعیان برای تحقق آن ها
منتظر آمدن منجی جهانی هستیم، قابل تطبیق میدانست ، اگر چه برخی دیگر این
نظر را قبول نداشتند و نظرشان این بود که تساوی جنسیتی حد اقلی است که این
سند برای انسان در سال 2030 خواستار شده است، و آنچه را که در زمان ظهور
امام عصر(ع) آرزوی تحققش را داریم، بسی بالاتر است و حقوق بیشتری برای
خانمها قایل شده تا جبران ضعف جسمی آنان بشود و تعادل کاملا بر قرارگردد.
البته
حضرتعالی و سایر افراد حوزوی نمیتوانند بگویند حقوق زنان کاملا رعایت
شده است ، زیرا هنوز دیوارهای بلند جامعه الزهرا بر دیوارهای زندان ها طعنه
میزند، هنوز حتی در برخی مساجد جای نماز خانم ها در رتبهای پایینتر از
جای نماز مردان است و هنوز نا عدالتی های موجود در پروندههای دادگاه ها
قلب هر مطلعی را میآزارد و هنوز پسر زایی و پسر داری بر دختر داری مقدم
است و نسل تنها از طریق پسر باقی می ماند.
بنابر
این تساوی جنسیتی هدف متوسطی است که رسیدن به آن، به زمان طولانی و فعالیت
های فراوانی نیازمند است، زیرا .افراد سنتی که معتقدند خانم ها نباید درس
بخوانند و تنها برای ارضای شوهران و برای تولید مثل خلق شدهاند و با این
حال فرزند تنها منسوب به پدر است، کم نیستند.
خلاصه
به نظر میرسد اگر اکنون که بحث 2030 رسانهای شده- و به موافقان آن
تهمتهایی زده شد که حادثه تلخ افک (تهمت به همسر پیامبر ص) را دو باره در
اذهان زنده کرد – سزاوار است رسانه ملی مناظرهها و بحث های علمی در خصوص
این سند را شروع کند و دایره را از مخالفان و اتهام زنندگان گستردهتر قرار
دهد تا محاسن و معایب این سند روشن شود و اکنون که دیگر قرآن نازل
نمیشود، وجدان عمومی حق را مشخص کند و گامی علمی و صحیح، بد اخلاقیهای
دوران انتخابات را جبران کند و روشن کند که کدام یک از علوم «حکمت و گم شده
مؤمن است» و کدام علم مقیّد به زمان و مکان است و با استقلال و دین منافات
دارد.
همچنین برخی که گمان میکنند حضرتعالی با تهمت زدن موافقید، به خطای خویش پی ببرند.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
احمد عابدینی
96:3:22
http://telegram.me/ostadahmadabedini
https://telegram.me/beshnofekrkon
افول اخلاق در میان ما
✳️من دریافتم که قصهی افول اخلاق در میان ما دلایلى داشته که من دو دلیل از مهم ترین آن دلایل را متذکر میشوم :
اول این که در دورهای ، علم فقه غلبه خاص یافت .
تأکید بر این که انسان ِ مسلمان کسى است که رفتارش با فقه منطبق باشد ...
دلیل
دوم این که ما قرنهاست حتى پیش از ورود اسلام به ایران، در زیر سایه
نظامهاى استبدادی میزیستیم و نظامهای استبدادی عیوب و نقایص بسیار
دارند.
یکى از بدترین و مهیبترین نقص این نظامها ، عقبماندگی اخلاق است.
اخلاق در سایه نظامهایاستبدادی رشد نمیکند و دچار خفقان میشود.
عموم مردم می پندارند چون استبداد به آن ها زور می گوید، بد است .
البته این یکی از رذایل نظامهاى استبدادی است .
اما مهمتر آن که استبداد، بد است چون به اخلاق زور مىگوید .
یعنى اساساً اخلاقی باقی نمیگذارد .
به صورتى که اخلاق به طور کامل خفه میشود.
در
نظامهای استبدادی، هرمی وجود دارد که قاعده آن را مردم تشکیل می دهند و
در صدر آن ، حاکمان جای می گیرند و چون نظام ، استبدادی است، هیچ
قاعدهای برای گرفتن حق ، جز نزدیک شدن به حاکمان یا رأس هرم وجود ندارد.
هر چه فرد خود را به مراکز قدرت نزدیک کند، قدرتمندتر می شود و می تواند حق
و حقوق خود را بگیرد و بلکه از آن نیز فراتر برود. یعنى براى رسیدن به
رأس هرم قدرت، هر حق و فضیلت و ارزشی را زیر پای نهادن.
در این صورت مردمان، نردبان فرد می شوند و همه چیز برای کسب اقتدار و تقرب به مسندنشینان ِ قدرت ، جنبه ابزاری مىیابد.
بدین ترتیب اخلاق از اولین قربانیان استبداد خواهد بود.
متأسفانه ما در طول تاریخ خود با هر دو آفت براى اخلاق مواجه بودهایم."
✍ دکتر سروش
چرا کتابخوانها بهترین آدمهایی هستند
که میتوان عاشقشان شد؟
چندی
پیش، مقالهای در مجله تایم منتشر شد که نویسندهاش ادعا میکرد، آنچه
«مطالعه عمیق» نامیده میشود، بهزودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان
مطالعه عمیق میان آدمها کمتر شده و این روزها دیگر آدمها سرسری کتاب
میخوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خوانندههای کتابها
روز به روز تقلیل پیدا میکند.
نکته
وحشتناک ماجرا این جاست که مطالعات ثابت کرده، کتابخوانها در قیاس با
افراد عادی آدمهای خوبتر و باهوشتری هستند و شاید تنها آدمهایی روی این
کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.
بر
اساس مطالعاتی که روانشناسان در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ انجام دادهاند،
کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را
دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن
اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری را مدنظر قرار دهند و
درباره آن قضاوت کنند.
آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.
تعجبی
هم ندارد که کتابخوانها آدمهای بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن
زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این
که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.
کتابخوانها
به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدمها دسترسی دارند. آنها چیزهایی
دیدهاند که غیر کتابخوانها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ
انسانهایی را تجربه کردهاند که شما هرگز آنها را نمیشناسید.
آنها
یاد گرفتهاند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیدهاند که تماشای
رنج دیگران یعنی چه. کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند.
تحقیق
دیگری در سال ۲۰۱۰ اثبات کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب
بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این
بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت
درکشان بالاتر برود.
تجربههای
قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و
رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل
کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این
تجربهها چیزی یاد میگیرند.
کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند.
آنها
در نامهها یا پیامکهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به
سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین
فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و
ایدههایشان مسحور خواهند کرد.
بهترین
کاری که خواندن داستانها با آدمها میکنند این است که کامل نبودن
شخصیتها باعث میشود ذهن شما سعی کند از ذهن دیگران سردربیاورد. این جور
آدمها توانایی همدلی پیدا میکنند. ممکن است همیشه با شما موافق نباشند،
اما سعی میکنند ماجراها را از زاویه دید شما ببینند.
آنها نهتنها باهوشاند که عاقل هم هستند.
باهوش
بودن همیشه هم خوشایند نیست، اما عاقل بودن آدمها را تحریک میکند. همیشه
مقاومت در برابر آدمهایی که میشود چیزی ازشان یاد گرفت، کمی سخت است.
عاشق یک آدم کتابخوان شدن نهتنها کیفیت گفتوگو را بالا میبرد، بلکه
باعث میشود سطح گفتوگو بالا برود.
بر
اساس تحقیقات، کتابخوانها به دلیل دایره وسیع واژگانشان و مهارتهای
حافظه، آدمهای باهوشتری هستند. ذهن آنها در قیاس با آدمی معمولی که کتاب
نمیخواند، توانایی درک بالاتری دارد و راحتتر و بهشکل موثرتری
میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
قرار
و مدار گذاشتن با آدم اهل کتاب به قرار گذاشتن با هزاران نفر میماند.
انگار که تجربهای را که او با خواندن زندگی همه این آدمها به دست آورده،
در اختیار شما قرار دهد، انگار با یک کاشف قرار گذاشته باشید.
اگر با کسی دوست باشید که کتاب میخواند، یعنی میتوانید هزاران بار زندگی کنید...!
شعر و ترانه عبدالرضا مولوی
غربزدگی الزاما بد نیست
۱-
یک غربى معمولا بطرى آبش را از خودش جدا نمی کند. استاد هم با بطرى آب درس
می دهد و آب تنها چیزى است که غربی ها به شدت می خورند و ما نه!
۲- هر چقدر ما ایرانی ها شلنگ قلیون به دست داریم، این غربی ها کتاب در دست دارند. کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است.
۳-
در جواب پرسیدن حالشان به جاى قربان شما و نوکرتم ،جواب روشن می دهند و
شما در جریان حالشان قرار می گیرید. مثلا می گویند: خوبم، کمى مریضم، خسته
ام، بد نیستم، عالى ام،....
۴-
وقتى لطفى می کنید، مثلا از غذایتان به کسى تعارف می کنید، به جاى گفتن
الهى فدات بشم و دورت بگردم، خیلى واضح می گویند: تو مهربانى....
و شما روزى را تصور کنید که به خاطر کارهاى معمولى چند بار به شما گفته شده مهربان هستید ، آیا به سمت مهربان تر شدن نمى روید؟!
۵- بین مشاغل مختلف تفاوت جایگاهى نیست. پزشک از اتاقش بیرون می آید و هر مریض را شخصا صدا می کند ، استاد، روز اول می گوید:
من نه پرفسورم، نه sir، نه مسیو، من فقط "مت "( اسم کوچک) هستم.
۶-
مردم ورزش می کنند... به معناى واقعى کلمه نه آمپول و تزریق هورمون... نه
به شرایط خاصى احتیاج دارند، نه باشگاه نه وقت کافى.... با دوچرخه سر کار
می روند... بارها کسانى را دیده ام که کالسکه به دست، می دویدند.... دوستى
در باشگاه ، کارمندان جایى را دیده بود که وقت ناهارشان را به باشگاه مى
آیند و ورزش می کنند.
۷-
وقتى نگاهتان به کسى می افتد، سریع لبخند می زند و احتمالا روز خوش می
گوید، ما چرا آنقدر با نگاه همدیگر مشکل داریم و چرا آنقدر به هم زل می
زنیم؟!
۸-
از چه زمانى ما کمتر در مترو و اتوبوس براى مسن ها، صندلى خالى کردیم ؟
اینجا اگر براى مسن ها و باردارها و بچه ها صندلى خالى نکنید، علنا دیگران
به شما تذکر می دهند.
۹- با بچه ها ، حیوانات و طبیعت مهربان تر بودن نشان از انسان تر بودن شما دارد.
۱۰-بدون ترحم و تحقیر به ضعیف تر ها کمک می کنند. کسى احساس برتر بودن به شما نمی دهد.
۱۱-
در رفتارشان خود را درگیر قید و بندهای حاصل از آداب و تشریفات نمی کنند،
خودشان هستند و فکرشان را صرف ارائه ی ماسک اجتماعی نمی کنند؛ چون از این
که خودشان باشند، هراسی ندارند.
و...
ما اما از غرب زدگی فقط فرومایه ترین مدهای گروه های افراطی رو یاد گرفتیم. چرا این ۱۱ مورد رو یاد نگرفتیم؟!
"گاهی باید خودمان را بتکانیم"
جلال آل احمد
ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ!
ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ .
ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۴۵
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ " ﺍﺭﯾﮏ ...."
ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ
ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ , ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ , ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ
ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﺶ ﻋﺪﺩ
ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺁﻥ 23 ﺑﺎﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ
ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ , ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ , ﺍﻧﺮﮊﯼ
ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺜﻼ 26 ﻣﯽ
ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ
ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ , ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍﺟﺪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮﯼ :
ﻭﻗﺘﯽ
ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﮐﻮﭼﮏ , ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ , ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ...
ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ....
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ .
ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ , ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ .
ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﻡ :
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ , ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺩﯾﺪﯾﺪ , ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ را صد در صد ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻳﺪ .
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ .
ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ .
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺑﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
کامروا باشى!