مفهوم توبه
در اصل، این شبها بهار توبه است و از هر وقت دیگری مطلوبتر است که انسانها به آمرزش خواستن رو بیاورند.
اگر کسی در این شبها موفق به توبهی واقعی شود، شب او شب قدر است.
یعنی دلش و حالش و جانش عوض شدهاست و همچنان که گفتهاند، تقدیر سال و بلکه همهی عمر آیندهاش را رقم زدهاست.
اصلیترین
بهرهای که میتوان برد، بهترین و شریفترین میوهای که از شاخسار رحمت
خداوندی در این شبها میتوان چید، توفیق در توبه است که عبارت است از به
خود آمدن و در پیش خود و خداوند، شخصیت خود را عریان نهادن و دفتر گذشتهی
خود را ورق زدن، و در برابر خود عصیان کردن، و از افراطها و تفریطها
ندامت حاصل کردن، به کژیها و نقصهای خود اعتراف کردن و از خداوند مغفرت
خواستن و پشیمانی و تلخی ندامت را با ژرفای جان احساس کردن، و عزم اکید بر
ترک گناهان و تغییر مسیر در باقیماندهی عمر ورزیدن است.
توبه یکی از اصیلترین مفاهیم دینی است. بیرون از دین، ما دگرگون شخصیت و تغییر منش و رفتار داریم، اما چیزی به نام توبه نداریم.
این
مفهوم، یک مفهومی است که تنها در بستر اندیشهی دینی میروید و انجام آن
فقط برای انسان دیندار میسر است. بشارتی که خداوند به توبهکاران داده است و
کرامت و مغفرتی که نصیب آنان میکند و آن پاکی و قدسیتی که پس از توبه دست
میدهد، تنها برای یک انسان دیندار درکشدنی و حاصلشدنی است.
پیامبران
هم در ابتدای ظهور و بعثتشان یکی از مهمترین دعوتهایشان، دعوت به توبه
بود و ندای «توبوا الی الله» سر میدادند. این توبه، هم رویدل با خدا
کردن بود و دست از معبودهای کاذب شستن و هم از گناهان عذر خواستن و دل را
از گرد رذیلت پیراستن. عارفان و سالکان هم گفتهاند که نخستین مرحله از
مراحل سلوک، توبه است.
پس از
این که تنبهی در کسی حاصل شد و در اثر ترغیب و توصیهی صاحبدلی عزم کرد که
در جادهی سلوک دینی و اخلاقی پا بگذارد، باید که در مرتبهی اول، بر خود و
گذشتهی خود پا بنهد و تولد نوینی پیدا کند. توبه، پا نهادن بر گذشتهی
خویش است.
ابتدا توبه کردن از
گناه داریم و این نازلترین مرتبهی توبه است که البته مرتبه و مرحلهی
فوقالعاده مهمی است و آن را نباید کوچک شمرد؛ چراکه مبیّن و متضمّن شجاعت
به اعتراف و شجاعت در مقام عمل است. سپس توبه از خیال را داریم، یعنی بر
درِ دل نشستن و بیگانه را اذن ورود ندادن.
تکیه
کردن بر خداوند در مقام توبه، از ویژگیهای اندیشهی دینی است. این فضیلت
بیرون از دین یافت نمیشود. انسان اگر میتوانست با خویشتن خویش همآوردی
کند و به تنهایی قدم بر سر نفس خود گذارد و گذشتهی خود را بشوید و جامهی
چرکین پیشین خود را درآورد و جامهی پاک و پیراستهی تازه بر تن کند، در
مقام توبه این همه عذر نمیتراشید و اینقدر از آن دور نمیماند و اینقدر
اسیر غفلت نمیشد.
این کار به
تنهایی شدنی نیست. نفس ما، یعنی همان که به ما جفا کرده است، بیجهت
برنمیگردد و وفا نمیکند. کس دیگری را باید در میان آورد.
از
جای دیگر باید مدد جست. قرآن به ما آموخته است که خداوند توّاب است. او
نیز به سوی توبهگران گرایش دارد و توبهی آن ها را میپذیرد. توّاب بودن
خداوند یعنی این که در واقع، توبه از او شروع میشود و حداقل هنگامی که از
این سو کسی بر توبه عزم میکند، خداوند نیز از آنسو دستش را میگیرد.
در
این کشاکش دوسویه است که شخص از غربت و تنهایی، از ضعف و زبونی، بیرون
میآید و نیرویی تازه مییابد. بر پیشینهی خود که بر او چیره بود، غالب
میشود و از پوسته ی پیشین خود میشکفد و بیرون میرود. اما توبه کردن در
پیشگاه خداوند، تنها مددخواهی از وی نیست. اقرار کردن به گناه نیز میباشد.
پس در توبه، در وهلهی نخست، مفهوم گناه نهفته است.
اگر
کسی یا کسانی به امری به نام گناه معتقد نباشند، توبه هم برای آنها معنای
روشنی نخواهد داشت. این تفکر را ادیان آموزش دادهاند.
مولانا فرمود:
تو مگو ما را بر آن شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
(مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۱)
«با کریمان کارها دشوار نیست».
این
لطیفترین پیامی است که از عمق یک تجربهی دینی برمیخیزد. کسانی که
خداوند را میخوانند، او را باید به صفت کریم بخوانند و بدانند که راهشان
برای ورود به محضر میزبانی کریم، کوتاه است و همانگونه که امام سجاد در
دعای ابوحمزه ثمالی گفتهاند:
«أَنَّ
الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ
خَلْقِکَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ
کسی
که به سوی تو سفر میکند، راهش نزدیک است و تو از کسی پنهان نمیشوی. بلکه
مردم، به واسطهی اعمالشان، از تو پنهان و دور میگردند.»
برگرفته از #حدیث_بندگی_و_دلبردگی
@DrSoroush
شب قدر
بسم
الله الرحمن الرحیم. اناانزلناه فی لیله القدر . و ماادریک ما لیله
القدر. لیله القدر خیر من الف شهر . تنزل الملائکه والروح، فیها باذن ربهم
من کل امر . سلام هی حتی مطلع الفجر.
ما
«آن» را فرود آوردیم درشب قدر. و چه می دانی که شب قدر چیست ؟ شب
قدر از هزار ماه برتر است . فرشتگان و آن روح دراین شب فرود میآیند به
اذن خداوندشان از هر سو .
سلام
بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد! و تاریخ قبرستانی است
طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرنها از پس قرنها همه تهی و همه سرد،
مرگبار و سیاه، و نسلها در پی نسلها، همه تکراری و همه تقلیدی، و
زندگیها، اندیشهها و آرمانها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و
ایمان همه مرده ریگ! ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای
پیوسته، آشوبی، لرزهای، تکان و تپشی که همه چیز را بر میشورد و همه
خوابها را برمیآشوبد و نیمه سقفها را فرو میریزد. انقلابی در عمق
جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و
وحشت و تلاش و درگیری و جهد و جهاد، عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و
تعهد، ایمان و ایثار! نشانههایی از یک «تولد بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح،
اسارتی زایندهُ یک نجات! همه جا، ناگهان «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی
دیگر.
پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها، همه اسکلت شدهاند، فرود آمدهاند.
این شب قدر است. شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربان را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی! و تاریخ همه این ماههای مکرر است، ماههایی همه مکرر یکدیگر، سالهایی تهی و عقیم، قرنهایی که هیچ چیز نمیآفرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر میکنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندی شبی پدیدار میگردد که تاریخ میسازد، که انسان نو میآفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن میگیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان میدمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آن چنان که بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سالهایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود میآید، از هزار سال تاریخ وی برتر است.
و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، بر گور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست.
اما شب قدر ؟ شبی که باران فرو میبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرو میافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماهها همه تکراری و سرد و بی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افقهای وجودی آدمی فرشته میبارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیامآور خدایی بر تو نازل میشود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرودآمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام! که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما«« هرآگاهی وارث پیامبران است»»!
آن «روح» اکنون فرود آمده است، در« شب قدر»به سر میبریم. سالها، سالهای شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را میشنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر میتوان شنید. سلام بر این شب، شب قدر، شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را به ناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلبهای فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد.
تا صبح بر این شب سلام !
علی شریعتی | شب قدر | سال 1354 | اسلامیات | 02- خودسازی انقلابی | 6-تا شهادت (1352-1356) | کتبی