جهان سنتی،جهان مدرن و جهان پست مدرن
.....
(توجه: مطلب ذیل را بدون هیچ گونه رد یا تایید خدمت شما تقدیم می کنم.نقد و نظر با خواننده محترم است.)
روشنفکران
در دوران گذار متولد میشوند و به دوران شکاف و گسست تاریخی یک قوم تعلق
دارند. وقتی مدرنیته در غرب استقرار یافت، مدت مدیدی مغربزمین روشنفکر
نداشت.
روشنفکر وقتی به وجود میآید که جامعه در حال گذار از مرحلهای به مرحله دیگر است. مثلا از سنت به مدرنیته، از مدرنیته به پست مدرن.
روشنفکر
دینی بر خلاف روحانیت معمولاً از راه دین ارتزاق نمیکند و اگر دین
رازآلود و غیرآشکار نباشد (مثل ایده ئولوژی) اصلاً روحانی نمیخواهد.
روحانیت
پاسدار جهان راز آلود است و متعلق به همان جهان است. خودشان هم سعی
میکنند که موجودات اسرارآمیز و توداری جلوه کنند. آن ها حتی کتابهایشان
را به عربی مخصوص مینویسند که نه عجم میفهمد و نه عرب، چون عربی فارسی
زده است، اما به رازآلودگی آنان کمک میکند. حتی کتاب های خوبی که توسط
علما به فارسی نوشته شده، به عنوان کتب درسی حوزه انتخاب نمیشود.
اومانیسم
از ارکان اصلی جهان مدرن است. اومانیسم یعنی متکی بودن بشر به خرد انسان و
راززدایی از جهان، برخلاف دوران ماقبلمدرن که یک نیروی غیبی را به جهان
مسلط میدید.
دنیای سنتی دنیای رازآلود است و دنیای مدرن جهان راز زدایی شده (در مورد همه چیز حتی پوشش زنان هم قابل تعبیراست).
در دوران سنتی، دین در تمام بافت زندگی رسوخ کرده بود، اما در دنیای مدرن در بهترین حالت دین در حاشیه زندگی است.
دوران
مدرن در اروپا، دوران خودجوشی بود، یعنی به نحو غافلانه و طراحی نشده، از
دوران تاریخ این قوم سربرآورد و متولد شد، اما مدرنیته در جهان سوم یک
کالای وارداتی است.
جهان
مدرن در مقابل جهان گذشته، یک جهان برهنه است و رازآلود بودنش را از دست
داده است. به تعبیر فیلسوفان و متفکران پست مدرن، اگر در دوران مدرنیته خرد
انسانی، خدا بود، در دوران پستمدرن هیچ خدایی وجود ندارد؛ این دوران یک
دوران بیمحور و بیخداست، که بزرگ ترین دشمنیها و مخالفتها را با خرد
مغرور و متفکر آدمی میورزد.
در
دوران قبل از مدرنیسم، خدای ادیان بر مسند حاکمیت جهان بود، در دوران
مدرن، عقل بر مسند خدایی نشست، و دوران پُستمدرن خدایی وجود ندارد! چون
دوران کثرت عقلانیت است و فقط یک نوع عقل نداریم.
این سوال مهمیاست که:
«ما حق داریم مسلمان باشیم یا مکلفیم مسلمان باشیم؟»
جامعه کهن کم و بیش بر این اندیشه بنا میشود که دین داری تکلیف آدمیان است و جامعه مدرن با این اندیشه که دینورزی حق آدمیان است و آزادی در دوران جدید دقیقاً به همین معناست (کسی میتواند از این حقش استفاده کند )