
اعتراف هشتم: پیدا کردن اعتماد به نفس
«من همیشه خجالتی بودم و به هیچ وجه با جنس زن راحت نبودم. نامزدم نیز مثل
من بسیار خجالتی بود. رابطه ما مشکلی نداشت؛ اما هیچ هیجان و چیز جالبی هم
نداشت. روزی برای کار خود در همایشی شرکت کردم. هنگام شام، خانمی رو به روی
من نشسته بود که بسیار جذاب و باهوش به نظر می رسید و من واقعا جذب او شده
بودم. از این مساله بسیار تعجب کردم؛ زیرا قبلا چنین تجربه ای نداشتم. حس
خوبی بود و احساس می کردم در اوج آسمان ها هستم. سعی کردم اعتماد به نفس
داشته باشم و با او سر صحبت را باز کردم. در طول همایش و کنفرانس های دیگر
نیز با هم صحبت می کردیم و وقتمان را با هم می گذراندیم. من هرگز از این
رابطه به نامزدم چیزی نگفتم؛ اما چند ماه بعد از او جدا شدم. پس از جدایی من
آن زن جذابی که در کنفرانس ها می دیدم را دیگر هرگز ملاقات نکردم. اما
همان رابطه کوتاه، اعتماد به نفس خاصی به من داده بود و متوجه شدم اگر
اراده کنم می توانم بیرون بروم و زن دلخواه خود را پیدا و با او ازدواج
کنم.»