دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

بیایید از زبان شیرین پارسی خودمان استفاده کنیم.





بیایید از زبان شیرین پارسی خودمان استفاده کنیم.


در زبان عربی چهار حرف: پ گ ژ چ وجود ندارد. آن‌ها به جای این ۴ حرف، از واج‌های : ف - ک – ز - ج بهره می‌گیرند ...
و اما: چون عرب‌ها نمی‌توانند «پ » را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانی‌ها،
به پیل می‌گوییم : فیل
به پلپل می‌گوییم: فلفل


به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود
به سپاهان می‌گوییم: اصفهان
به پردیس می‌گوییم: فردوس
به پلاتون می‌گوییم: افلاطون
به تهماسپ می‌گوییم: تهماسب
به پارس می‌گوییم: فارس
به پساوند می‌گوییم: بساوند
به پارسی می‌گوییم: فارسی
به پادافره می‌گوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه ....
به پاداش هم می‌گوییم: جایزه
چون عرب‌ها نمی‌توانند « گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانی‌ها
به گرچک می‌گوییم: قرجک
به گاسپین می‌گوییم: قزوین
به پاسارگاد هم می‌گوییم : تخت سلیمان‌نبی !
چون عرب‌ها نمی‌توانند « چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانی‌ها،
به چمکران می‌گوییم: جمکران
به چاچ‌رود می‌گوییم : جاجرود
چون عرب‌ها نمی‌توانند « ژ» را بیان کنند، ما ایرانی‌ها
به دژ می‌گوییم: دز (سد دز)
به کژ می‌گوییم: :کج
به کژآیین می‌گوییم: کج‌آیین
به کژدُم می‌گوییم عقرب !
به لاژورد می‌گوییم: لاجورد
فردوسی فرماید :
به پیمان که در شهر هاماوران        سپهبد دهد ساو و باژ گران
اما ما به باژ می‌گوییم: باج
فردوسی فرماید :
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست        همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب
به ژوپین می‌گوییم: زوبین
وچون در زبان پارسی واژه‌هایی مانند: چرکابه، پس‌آب، گنداب ... نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌ ایم فاضل‌آب،
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
به ویرانه می‌گوییم خرابه
به ابریشم می‌گوییم: حریر
به یاران می‌گوییم صحابه !
به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم صبحانه یا سحری!
به چاشت شامگاهی می‌گوییم: عصرانه یا افطار !
به خوراک و خورش می‌گوییم : غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی(!)
به آرامگاه می‌گوییم: مقبره
به گور می‌گوییم : قبر
به برادر می‌گوییم: اخوی
به پدر می‌گوییم : ابوی
و اکنون نمی‌دانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و به کار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟ !
چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژه‌ گرمابه نداریم، به آن می‌گوییم : حمام!
چون در پارسی واژه‌های خجسته، فرخ و شادباش نداریم ،به جای «زاد روزت خجسته باد» می‌گوییم : «تولدت مبارک».
به خجسته می گوییم میمون
اگر دانش و « فضل» بیشتری به کار بندیم، می‌گوییم : تولدت میمون و مبارک!
چون نمی‌توانیم بگوییم: « دوستانه» می گوییم با حسن نیت!
چون نمی‌توانیم بگوییم « دشمنانه»، می گوییم خصمانه یا با سوء نیت
و چون نمی‌توانیم بگوییم نادارها، بی‌چیزان، تنُک‌‌‌مایگان، می‌گوییم: مستضعفان، فقرا، مساکین !
به خانه می‌گوییم: مسکن
به «آرامش » می‌گوییم تسکین، سکون
ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:
به جای درازا می گوییم: طول
به جای پهنا می‌گوییم: عرض
به ژرفا می‌گوییم: عمق
به بلندا می‌گوییم: ارتفاع
به سرنوشت می‌گوییم: تقدیر
به سرگذشت می‌گوییم: تاریخ
به خانه و سرای می‌گوییم : منزل و مأوا و مسکن
به ایرانیان کهن می گوییم : پارس
به عوعوی سگان هم می گوییم : پارس
به پارس‌ها می‌گوییم : عجم!
به عجم (لال) می گوییم: گبر
چون میهن ما خاور ندارد،
به خاور می‌گوییم: مشرق یا شرق!
به باختر می‌گوییم: مغرب و غرب
و کمتر کسی می‌داند که شمال و جنوب وقطب در زبان پارسی چه بوده است !
چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گران‌بها است (و گاهی هم کوپنی می‌‌شود !)
تهران را می نویسیم طهران
استوره را می نویسیم اسطوره
توس را طوس
تهماسپ را طهماسب
تنبور را می نویسیم طنبور( شاید نوایش خوش تر گردد !)
همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچه‌ها،
چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام دستبرد، یافتند !) آن را فرش، می نامیم !
آسمان را عرش می‌نامیم !
و به جای توان و توانایی بگویم قدرت؟
به جای نیرو و نیرومندی بگویم قوت؟
به جای پررنگی بگویم غلظت؟
به جای سرشکستگی بگویم ذلت؟
به جای بیماری بگویم علت؟
به جای شکوه بگویم عظمت؟
به جای خودرو بگویم اتومبیل
به جای پیوست بگویم ضمیمه، اتاشه!!
به جای مردمی و مردم سالاری هم بگویم « دموکراتیک»
به هر روی، چون ما ایرانیان نام‌هایی به زیبایی بهرام و بهمن و بهداد و ... نداریم، اسم فرزندانمان را می‌گذاریم علی‌اکبر، علی‌اوسط، علی‌اصغر! (یعنی علی بزرگه، علی وسطی، علی کوچیکه!)
پسران بعدی را هم چنین نام می‌نهیم : غلامعلی، زینعلی، کلبعلی ( سگِ علی = لقبی که شاه اسماعیل صفوی برخود نهاده بود و از زمان او رایج گردید) محمدعلی، حسین‌علی، حسنعلی، سبزعلی، گرگعلی، شیرعلی، گداعلی و....
نام آب کوهستان‌های دماوند را هم می‌گذاریم آبعلی!
وچون در زبان پارسی نام‌هایی مانند سهراب، سیاوش، داریوش و ... نداریم، نام فرزندانمان را می‌گذاریم اسکندر، عمر، چنگیز، تیمور، ...
و چون نام‌های خوش‌آهنگی همچون : پوران، دُردانه، رازدانه، گلبرگ، بوته، گندم، آناهیتا، ایراندخت، مهرانه، ژاله، الیکا (نام ده و رودی کوچک در ایران )، لِویس ( نام گل شقایق به گویش اسدآبادی = از دامنه‌های زبان پهلوی ساسانی) و... نداریم، نام دختران خود را می‌گذاریم: زینب و رقیه و معصومه و زهرا و سکینه و سمیه و ...
به نوشابه می‌گوییم: شربت
به کوبش و کوبه می‌گوییم : ضربت
به خاک می‌گوییم : تربت
به بازگشت می‌گوییم: رجعت
به هماغوشی می‌گوییم: مقاربت
به گفتاورد می‌گوییم: نقل قول
به پراکندگی می‌گوییم: تفرقه
به پراکنده می‌گوییم: متفرق
به پاسبانان می‌گوییم : قوای انتظامی
به کاخ می‌گوییم قصر،
به دادگر می‌گوییم: عادل
به خاک سپردن = مدفون کردن
دست به آب رساندن = مدفوع کردن
به جای پایداری کردن می‌گوییم: دفاع کردن= تدافع = دفع دشمن= دفع بلغم = و...
به جای جنگ می‌گوییم: = مدافعه، مرافعه، حرب، محاربه.
به خراسان می‌گوییم: آستان قدس رضوی!
به چراغ گرمازا می‌گوییم : علاءالدین! یا والور!
به کشاورز می‌گوییم: زارع
به کشاورزی می‌گوییم: زراعت
اما ناامید نشویم. این کار شدنی است!
تا سال‌ها پس از انقلاب مشروطیت به جای دادگستری می‌گفتیم عدلیه، به جای شهربانی می‌گفتیم نظمیه، به جای شهرداری و راهداری می‌گفتیم بلدیه، به جای پرونده می گفتیم دوسیه به جای …
 
بیایید از زبان شیرین پارسی خودمان استفاده کنیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد