بیایید از زبان شیرین پارسی خودمان استفاده کنیم.
به سپیدرود میگوییم: سفیدرودبه سپاهان میگوییم: اصفهانبه پردیس میگوییم: فردوسبه پلاتون میگوییم: افلاطونبه تهماسپ میگوییم: تهماسببه پارس میگوییم: فارسبه پساوند میگوییم: بساوندبه پارسی میگوییم: فارسیبه پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه ....به پاداش هم میگوییم: جایزهچون عربها نمیتوانند « گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیهابه گرچک میگوییم: قرجکبه گاسپین میگوییم: قزوینبه پاسارگاد هم میگوییم : تخت سلیماننبی !چون عربها نمیتوانند « چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانیها،به چمکران میگوییم: جمکرانبه چاچرود میگوییم : جاجرودچون عربها نمیتوانند « ژ» را بیان کنند، ما ایرانیهابه دژ میگوییم: دز (سد دز)به کژ میگوییم: :کجبه کژآیین میگوییم: کجآیینبه کژدُم میگوییم عقرب !به لاژورد میگوییم: لاجوردفردوسی فرماید :به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گراناما ما به باژ میگوییم: باجفردوسی فرماید :پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مستاما ما به اسپ میگوییم: اسببه ژوپین میگوییم: زوبینوچون در زبان پارسی واژههایی مانند: چرکابه، پسآب، گنداب ... نداریم، نام این چیزها را گذاشته ایم فاضلآب،چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،به ویرانه میگوییم خرابهبه ابریشم میگوییم: حریربه یاران میگوییم صحابه !به ناشتا وچاشت بامدادی میگوییم صبحانه یا سحری!به چاشت شامگاهی میگوییم: عصرانه یا افطار !به خوراک و خورش میگوییم : غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی(!)به آرامگاه میگوییم: مقبرهبه گور میگوییم : قبربه برادر میگوییم: اخویبه پدر میگوییم : ابویو اکنون نمیدانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و به کار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟ !چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژه گرمابه نداریم، به آن میگوییم : حمام!چون در پارسی واژههای خجسته، فرخ و شادباش نداریم ،به جای «زاد روزت خجسته باد» میگوییم : «تولدت مبارک».به خجسته می گوییم میموناگر دانش و « فضل» بیشتری به کار بندیم، میگوییم : تولدت میمون و مبارک!چون نمیتوانیم بگوییم: « دوستانه» می گوییم با حسن نیت!چون نمیتوانیم بگوییم « دشمنانه»، می گوییم خصمانه یا با سوء نیتو چون نمیتوانیم بگوییم نادارها، بیچیزان، تنُکمایگان، میگوییم: مستضعفان، فقرا، مساکین !به خانه میگوییم: مسکنبه «آرامش » میگوییم تسکین، سکونما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:به جای درازا می گوییم: طولبه جای پهنا میگوییم: عرضبه ژرفا میگوییم: عمقبه بلندا میگوییم: ارتفاعبه سرنوشت میگوییم: تقدیربه سرگذشت میگوییم: تاریخبه خانه و سرای میگوییم : منزل و مأوا و مسکنبه ایرانیان کهن می گوییم : پارسبه عوعوی سگان هم می گوییم : پارسبه پارسها میگوییم : عجم!به عجم (لال) می گوییم: گبرچون میهن ما خاور ندارد،به خاور میگوییم: مشرق یا شرق!به باختر میگوییم: مغرب و غربو کمتر کسی میداند که شمال و جنوب وقطب در زبان پارسی چه بوده است !چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گرانبها است (و گاهی هم کوپنی میشود !)تهران را می نویسیم طهراناستوره را می نویسیم اسطورهتوس را طوستهماسپ را طهماسبتنبور را می نویسیم طنبور( شاید نوایش خوش تر گردد !)همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچهها،چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام دستبرد، یافتند !) آن را فرش، می نامیم !آسمان را عرش مینامیم !و به جای توان و توانایی بگویم قدرت؟به جای نیرو و نیرومندی بگویم قوت؟به جای پررنگی بگویم غلظت؟به جای سرشکستگی بگویم ذلت؟به جای بیماری بگویم علت؟به جای شکوه بگویم عظمت؟به جای خودرو بگویم اتومبیلبه جای پیوست بگویم ضمیمه، اتاشه!!به جای مردمی و مردم سالاری هم بگویم « دموکراتیک»به هر روی، چون ما ایرانیان نامهایی به زیبایی بهرام و بهمن و بهداد و ... نداریم، اسم فرزندانمان را میگذاریم علیاکبر، علیاوسط، علیاصغر! (یعنی علی بزرگه، علی وسطی، علی کوچیکه!)پسران بعدی را هم چنین نام مینهیم : غلامعلی، زینعلی، کلبعلی ( سگِ علی = لقبی که شاه اسماعیل صفوی برخود نهاده بود و از زمان او رایج گردید) محمدعلی، حسینعلی، حسنعلی، سبزعلی، گرگعلی، شیرعلی، گداعلی و....نام آب کوهستانهای دماوند را هم میگذاریم آبعلی!وچون در زبان پارسی نامهایی مانند سهراب، سیاوش، داریوش و ... نداریم، نام فرزندانمان را میگذاریم اسکندر، عمر، چنگیز، تیمور، ...و چون نامهای خوشآهنگی همچون : پوران، دُردانه، رازدانه، گلبرگ، بوته، گندم، آناهیتا، ایراندخت، مهرانه، ژاله، الیکا (نام ده و رودی کوچک در ایران )، لِویس ( نام گل شقایق به گویش اسدآبادی = از دامنههای زبان پهلوی ساسانی) و... نداریم، نام دختران خود را میگذاریم: زینب و رقیه و معصومه و زهرا و سکینه و سمیه و ...به نوشابه میگوییم: شربتبه کوبش و کوبه میگوییم : ضربتبه خاک میگوییم : تربتبه بازگشت میگوییم: رجعتبه هماغوشی میگوییم: مقاربتبه گفتاورد میگوییم: نقل قولبه پراکندگی میگوییم: تفرقهبه پراکنده میگوییم: متفرقبه پاسبانان میگوییم : قوای انتظامیبه کاخ میگوییم قصر،به دادگر میگوییم: عادلبه خاک سپردن = مدفون کردندست به آب رساندن = مدفوع کردنبه جای پایداری کردن میگوییم: دفاع کردن= تدافع = دفع دشمن= دفع بلغم = و...به جای جنگ میگوییم: = مدافعه، مرافعه، حرب، محاربه.به خراسان میگوییم: آستان قدس رضوی!به چراغ گرمازا میگوییم : علاءالدین! یا والور!به کشاورز میگوییم: زارعبه کشاورزی میگوییم: زراعتاما ناامید نشویم. این کار شدنی است!تا سالها پس از انقلاب مشروطیت به جای دادگستری میگفتیم عدلیه، به جای شهربانی میگفتیم نظمیه، به جای شهرداری و راهداری میگفتیم بلدیه، به جای پرونده می گفتیم دوسیه به جای …بیایید از زبان شیرین پارسی خودمان استفاده کنیم.