دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

دانستنی های زندگی

دانستنی های تغذیه،خانه داری،روان شناسی،زناشویی ،تربیتی ،علمی و....

۴۰راز موفقیت


40 راز موفقیت

کرایگ هایپر؛ نویسنده، محقق، مقاله نویس، مجری رادیو و تلویزیون و یک سخنران حرفه ای است. در ۲۵ سال گذشته، او با کارهایش به عنوان یک کارشناس حرفه ای موفقیت در حوزه های شخصی و اجتماعی معرفی شده. هاپیر یک سایت هم درباره سخنرانی موثر دارد که در آن نوشته:

 

«من خواسته ام بخش های مهم کتاب های کمکی را که تا به حال خوانده ام و تجربه هایی که در زندگی ام داشته ام  آن ها را به صورت 40 نکته کلیدی فشرده کنم و در اختیار دیگران بگذارم تا در هر زمان بتوانند آن را بخوانند. مطمئنا کتاب هایی که در سطح جهانی فروخته می شوند و درباره خودیاری هستند ،ممکن است برای بعضی ها قابل استفاده باشند ؛ ولی من مایلم چیزی بنویسم که برای همه مفید واقع شود.آ» 
   حالا این شما و این هم 40 توصیه کرایگ هایپر. بخوانید و قضاوت کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

 1) فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آن ها را نمی بینند.
 2) از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
 3) روی راه حل ها تمرکز می کنند.
 4) هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند ،موفقیت به سراغ شان آید.
 5) مثل بقیه ترس هایی دارند، ولی اجازه نمی دهند ترس آن ها را کنترل و محدود کند.
 6) سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آن ها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
 7) به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.
 8) سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آن ها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
 9) وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آن ها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
 10) همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آن ها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.
 11) خودشان را با افرادی که با آن ها هم فکر هستند متحد می کنند. آن ها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
 12) بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آن ها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.
 13) به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آن ها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند ،به جای این که صرفا تماشاگر زندگی باشند.
 14) بیشتر از آن که تقلید کنند، نوآوری می کنند.
 15) در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
 16) آن ها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آن ها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
 17) همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
 18) دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
 19) ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
 20) با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید، سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آن ها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
 21) منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آن ها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.
 22) وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آن ها مشغول فعالیت هستند. آن ها قبل از این که مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.
 23) بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آن ها همان احساساتی را دارند که ما داریم ؛ ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.
 24) ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.
 25) برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آن ها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
 26) در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.
 27) ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.
 28) تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف نیستند. آن ها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آن ها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
 29) اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آن ها قوی هستند و از این که راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.
 30) از خودشان مطمئن هستند و به احساسات ناشی از این که کجا زندگی می کنند و چه دارند و چه طور به نظر می رسند، توجهی ندارند.
 31) دست و دل باز و مهربان هستند و از این که به دیگران کمک می کنند تا به خواسته هایشان برسند، خوشحال می شوند.
 32) متواضع هستند و اشتباهات شان را با خوشحالی می پذیرند و به راحتی عذرخواهی می کنند. آن ها از توانایی هایشان خاطر جمع هستند؛ ولی به آن مغرور نمی شوند. آن ها خوشحال می شوند که از دیگران بیاموزند و از این که به دیگران کمک می کنند تا خوب به نظر برسند، بیشتر از کسب افتخارات شخصی شان لذت می برند.
 33) انعطاف پذیر هستند و تغییر را غنیمت می شمارند. وقتی وضعیتی پیش می آید که عادت ها و آسایش روزمره شان را بر هم می زند، از آن استقبال می کنند و با آغوش باز وضعیت جدید و ناشناس را می پذیرند.
 34) همیشه سلامت جسمانی خود شان را در وضعیت مطلوبی نگه می دارند و می دانند که بدنشان خانه ای است که در آن زندگی می کنند و به همین خاطر، سلامت جسمانی برای آن ها خیلی مهم است.
 35) موتور بزرگ و پرقدرتی دارند. سخت کار می کنند و تنبلی نمی کنند.
 36) همیشه منتظر بازتاب کارهایشان هستند.
 37) با افراد بدذات و غیرموجه نشست و برخاست نمی کنند.
 38) وقت شان و انرژی شان را روی وضعیت هایی که از کنترل شان خارج است صرف نمی کنند.
 39) کلید خاموش روشن دارند. می دانند چگونه استراحت کنند و ریلکس شوند. از زندگی شان لذت می برند و سرگرم می شوند.
 40) آموخته هایشان را تمرین می کنند. درباره تئوری های عجیب و غریب خیالبافی نمی کنند؛ بلکه واقع بینانه زندگی می کنند.
منبع: پارسی گویان - زنده باد ایران

پندهای خانوادگی

سخنان پندآموز درباره خانواده

  

اشاره: آنچه در پی می آید، نقل قول ها و ضرب المثل های پندآموز درباره خانواده است که به شما کمک می کند زندگی بهتری داشته باشید و به فرزندان شما نیز کمک می کند تا به ارزش های والاتری دست یابند؛ ارزش هایی مانند حقیقت، وظیفه، اعتماد، مهربانی، شادابی، احترام، ادب و عشق که لازمه زندگی شاد و سعادتمند است.

منبع: علیرضا تاجریان

نقل قول ها و ضرب المثل های پندآموز درباره خانواده- ازدواج موفق بستگی به این دارد که همسر مناسبی برای خود پیدا کنید و در ضمن خودتان همسر مناسبی باشید.
 -پروانه اغلب فراموش می کند که زمانی کرم بوده است.
- هیچ بذری اگر رشد نکند، به درخت تبدیل نمی شود.
- به پسرتان یک ماهی بدهید، امروز شکمش سیر می شود. به پسرتان ماهیگیری بیاموزید، تا همه روزه سیر بماند.
- وقتی به هدف می رسیم که تلاشمان را با دیگران هماهنگ کنیم.
- اگر سنگ های ته جوی نباشند، از آب صدایی بلند نمی شود.
- مهم نیست که به اجداد خود افتخار کنید، مهم این است که به خودتان مفتخر باشید.
- همه دوست دارند کار مورد علاقه شان را انجام دهند، نه کاری را  که باید انجام شود.
- اگر می خواهید برای یک سال برنامه بریزید، ذرت بکارید. اگر می خواهید برای سه سال برنامه بریزید، درخت بکارید. اما اگر می خواهید برای ده سال برنامه ریزی کنید، آدم بسازید.
- به صعود خود ادامه دهید. ممکن است تا قله قدی بیشتر باقی نمانده باشد.
- زن ها را به طرزی که در یک منازعه ظاهر می شوند، بشناسید.
- راه راست برای انجام کار اشتباه وجود ندارد.
- صادق بودن مثل باردار بودن است؛ یا باردار هستید یا نیستند؛ یا صادق هستید یا نیستند. حالت میانه ای وجود ندارد.
- رد کردن و نپذیرفتن به طرز ملایم به مراتب بهتر از این است که قولی بدهید و بر سر آن نایستید.
- با وجدان خود مصالحه نکنید.
- مهم تر از آموختن اعداد به بچه ها این است که به آن ها ارزش ها را آموزش دهید.
- داشتن عقل سلیم عین درایت است.
- به جای این که روش های قدیمی را غلط ارزیابی کنید، دنبال روش های جدید بگردید.
- به این عادت کنید که برای مردم کارهای خوب انجام دهید، بی آن که بخواهید آن ها شما را بشناسند.
- آموزش و تحصیل علم، توانایی روبه رو شدن با موقعیت های زندگی است.
- می توانید با نیزه تخت بسازید، اما نمی توانید مدت طولانی روی آن بنشینید.
- بخش قابل ملاحظه ای از کار دنیا با این فرض اداره می شود که اگر یک کامیون پنج تن هستید، نیازی به رعایت اصول رانندگی ندارید.
- اگر دیر به ایستگاه قطار رسیده اید، شکایت نکنید که چرا قطار بدون شما حرکت کرده است.
- مشکلات خود را بر ماسه ها بنوسید و امتیازاتتان را بر مرمر.
- موقعیت بدون افتخار شبیه غذای بدون نمک است؛ گرسنگی را رفع می کند ،اما خوشمزه نیست.
- نگران این که دیگران درباره شما چه فکر می کنند، نباشید.
- اشکال مسابقه موش دوانی این است که حتی اگر برنده شوید، هنوز موش هستید.
- کسانی که فرصت استراحت پیدا نکنند، دیر یا زود فرصت بیماری پیدا می کنند.
- انسان عاقل کسی است که از تقصیرات دیگران بگذرد، اما تقصیرهای خود را به یاد داشته باشد.
- انسان مدیر کسی است که پیش از دیگران از خود سوال کند.
- ذهن شما مثل یک جریب زمین است؛ مراقب آن باشید؛ کار سخت به زراعت می ماند، مطالعه خوب شبیه کود است و نظم و ترتیب در حکم داروی ضد آفات.
- همیشه چونان یک اردک باشید، ظاهر آرام و باطن پرتقلا.
- کسب و کار مانند بازی تنیس است؛ کسی که خوب سرویس بزند به ندرت می بازد.
- ماهی اگر دهانش را بسته نگه دارد، گرفتار نمی شود.
- کسی به کمال صددرصد نمی رسد ، اما همه ما می توانیم در جهت کمال قدم برداریم.
- دشواری دوام نمی آورد، اما انسان سخت کوش پردوام است.
- دو مرد از پشت میله های زندان نگاه می کردند یکی به خاک نظر داشت و دیگر به ستاره ها.
- اگر در وهله نخست موفق نشدید، بار دیگر سعی کنید.
- هرگز شکست نخوردن، موفقیت نیست. موفقیت واقعی این است که پس از زمین خوردن دوباره به روی پای خود بلند شوید.
- ممکن است اگر دستتان را به طرف ستاره ها دراز کنید، آن ها را به چنگ نیاورید، اما مطمئناً دست شما از خاک هم پر نخواهد شد.
- گوش دادن را بیاموزید؛ فرصت مناسب گاه با صدای آهسته دق الباب می کند.
- خنده بهترین دواهاست؛ هم خودتان بخندید و هم دیگران را قلقلک بدهید.
- رمز موفقیت در گفتگو این است که هم در مقام مخالفت حرف بزنید و هم بگذارید که در مقام مخالفت با شما بگویند.
- اشخاص را می توان به سه دسته تقسیم کرد؛ آن هایی که به اتفاق حوادث کمک می کنند، آن ها که به اتفاق افتادن حوادث می نگرند و آن هایی که از اتفاق افتاده حیران می شوند.
- همدردی هرگز بی مورد نیست، مگر همدردی با خود.
- خوشبختی رسیدن به خواسته نیست، خوشبتخی، حفظ آن چیزهایی است که در اختیار دارید.
- ناراحت بودم که چرا کفش ندارم، تا این که در خیابان کسی را دیدم که پا نداشت.
- لبخند بزنید، دیگ زودپز اگر وسیله تخلیه بخار نباشد، بی استفاده است.
- نمی توانید مانع پرواز پرنده اندوه بر فراز سرتان شوید، اما می توانید به او اجازه ندهید که روی سرتان فرود آید.
- تنها راه داشتن دوست این است که خو یک دوست باشید.

نکته های گهربار در برخورد با فرزندان- از همان کودکی با فرزندان خود از ارزش مهربانی و محبت حرف بزنید.
- با کودکان خود از زیبایی طبیعت حرف بزنید.
- در عین محبت کردن به فرزندان به آن ها نظم و انضباط را آموزش بدهید.
- فرزندان خود را تشویق کنید تا برای خود دوستانی اختیار کنند، بدانید که داشتن دوستان خوب یکی از نعمت های بزرگ است.
- کانال های ارتباطی و صحبت را با فرزندان خود باز نگه دارید.
- فرزندانتان را به دلیل رفتار بد آن ها از سفره غذا محروم نکنید.
- شرایطی فراهم سازید که فرزندانتان از کودکی خود لذت ببرند.
- انجام دادن بعضی از کارها را به فرزندان خود واگذار کنید؛ آن ها را به بازار ببرید و بگذارید که چک و چانه بزند.
- به فرزندان خود آزادی عمل بدهید.
- دخترتان را به پختن غذا، شیرینی و چیزهای دیگر تشویق کنید، مهم نیست که یک یا چند بار غذایتان را بسوزاند.
- به فرزندان خود انگیزه بدهید؛ به او کمک کنید تا به رویاهایش تحقق بخشد. اگر دلش می خواهید دکتر، مهندس یا خلبان شود، با تمام وجود او را به این کارها تشویق کنید.
- طرز درست خرج کردن پول را به فرزندان خود آموزش دهید؛ به آن ها بگویید که پول به خودی خود از زمین نمی روید.
- وقتی فرزندانتان بزرگ می شوند، امکان این که دوستان ناباب پیدا کنند، وجود دارد. آن ها را در انتخاب دوست یاری دهید؛ به آن ها بگویید که در دل آرزوی موفقیت او را دارید. بگذارید بدانند که اگر به توصیه های شما گوش دهند، کاری به سود خود انجام داده اند.
- به هنگام ازدواج آن ها را راهنمایی کنید؛ در این کار ادب و حوصله به خرج دهید؛ به آن ها کمک کنید تا بهترین همسر را برای خود بیابند و به ترجیحات آن ها احترام بگذارید.
- پدر و مادری کردن وظیفه ساده ای نیست. تنها یک نوع سرپرستی خوب وجود ندارد. کسی هم نمی داند که بهترین طرز پدری کردن و در حق فرزندان کدام است. تنها کاری که از ما ساخته است این است که بهترین و بیشترین تلاش خود را بکنیم. توجه داشته باشید که به هر صورت کنترل بر فرزندانمان را از دست می دهیم؛ باید به تدریج از آموختن ادب و نظم و ترتیب به سراغ اطمینان و اعتماد برویم.
- مهربانی را فراموش نکنید و از کنار تقصیرات جزیی آن ها بگذرید.
- فرزندان شما در فاصله تولد تا هیجده سالگی باید با مفاهیم «عشق، انضباط و احترام» آشنا شده باشند؛ اگر بتوانید در 100 ماه نخست زندگی این ها را به آن ها آموزش دهید، بدانید که در کار تربیت فرزندانتان موفق بوده اید.

منبع:راه های ساده برای زندگی سعادتمند، پرومود بترا، وی جی بترا، دیویا ارورا، ترجمه مهدی قراچه داغی، نشر نخستین، تهران، 1380
 

خودت وصی خودت باش

خودت وصیّ خودت باش!

 

 

حتماً شما هم خام فکر هایی را دیده اید که تصمیم دارند کارهای خوب را فقط پس از مرگ انجام دهند! آنان روز و شب چنان مشغول گرفتاری های مادی و به دنبال جمع آوری بیشتر مال و ثروت هستند که گویی تنها راه خوشبختی و جاودانگی همین است و بس . قرآن حکیم به کسانی که دائم در حال زر اندوزی و شمارش و محاسبه دارایی خود هستند ، هشدار داده است که به ناگاه در چنگال مرگ اسیر شده و در « حُطَمَه» ( جهنم سوزان) جای خواهند گرفت و ما چه می دانیم « حُطَمَه» چیست! آتشی است که خدا افروخته و بر دل ها خواهد نشست. ( 1 )

به راستی مال دنیا برای آسایش تن است یا عمر گرانمایه در خدمت ثروت دنیا؟!

مطمئناً خدای مهربان برای فرزندان ما هم « خدایی» خواهد کرد و نیازی به « ناخدایی» کردن ما نیست . کمی هم به خود برسیم ، به عبادت های عاشقانه ، به خدمت های بی ریا به بندگان خوب خدا ، به دستگیری از درماندگان ، کمک به تهیدستان ، شاد کردن اندوهناک ها ... و در یک کلام به پرواز روح تا قلة بلند وارستگی.

مبادا به وصیت های مبهم و بی ارزش دلخوش کنیم و در این خیال باطل باشیم که فرزندان ما با اجرای وصیت ها نام نیک و عمل صالحی برای ما به ارمغان خواهند فرستاد. هر چه ما برای پدران و مادرانمان کردیم ، فرزندان هم برای ما خواهند کرد !! و تازه اگر بکنند خوشا به حال خودشان.  

   گویند فرزندان کسی خرمنی از خرمای پدر را بین نیازمندان تقسیم کردند. پیامبر اکرم (ص) که از آنجا می گذشت ، نیم مانده ای از خرما را که بر زمین افتاده بود برداشت و فرمود : اگر همین را با دست خود داده بود ، بهتر از خرمنی است که توسط بازماندگانش داد.

از این روست که « باب علم نبی » فرمود : 

  « ای انسان! خودت وصیّ خودت باش و آنچه را که می خواهی دیگران از ثروت تو انجام دهند ، با دست خود انجام ده». ( 2 )

 -------------------------------

1- سورة هُمَزَه ، آیات 1 تا 7 .

2- نهج البلاغه ، حکمت 254.

 

کشکول مدیریت

وصیت نامه ادوارد ادیش

قسمتی از وصیت‌نامه ادوارد ادیش
 من ادوارد ادیش هستم که برای شما می‌نویسم، یکی از بزرگ ترین تاجران امریکایی با سرمایه‌ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می‌شوم! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترین سود از آن ببرم، البته تنها شانس و هوش نیست . من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم دارم که شک ندارم  این عامل سهم موثری در موفقیت های من داشت و دارد .

یادم هست وقتی بیست ساله بودم خیال می‌کردم اگر روزی به یک چهلم سرمایه فعلیم برسم ، خوشبخت ترین و موفق ترین مرد دنیا خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه‌ای چهل برابر بیشتر از آنچه فکر می‌کردم ،باز از این حس زندگی بخش در وجودم خبری نیست.

من در سن ۲۲ سالگی برای اولین بار عاشق شدم. راستش آن وقت ها من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه حقوقی هم نداشتم. بعضی وقت ها با تمام وجود هوس می‌کردم برای دختر مورد علاقه ام هدیه‌ای ارزشمند بگیرم تا عشقم را باور کند . کاش آن روزها کسی بود به من می گفت که راه ابراز عشق خرید کردن نیست ،که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته‌ترین عاشق‌ها، فروشگاه ها می‌شد!! 

کسی چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه‌ای ارزشمند بگیرم ،هرگز هم نتوانستم علاقه‌ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد. 

  روز رفتنش قسم خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم ،هرگز به دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم: 

   هیس، از امروز دیگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین امروز هم ساکت مانده است...

و زندگی جدید من آغاز شد…

من با تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم، باید به خودم و تمام آدم ها ثابت می‌کردم کسی هستم. شاید برای اثبات کسی بودن راه های دیگری هم بود که نمی دانم چرا آن وقت ها به ذهن من نرسید...

دیگر حساب روزها و شب ها از دستم رفته بود. روزها می‌گذشت، جوانیم دور می‌شد و به جایش ثروت قدم به قدم به من نزدیک تر می‌شد، راستش من تنها در پی ثروت نبودم، دلم می‌خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و این گونه شد، آن چنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که تمام آدم های دور و برم را وادار به احترام می‌کرد و من چه خوش خیال بودم، خیال می‌کردم آن ها دارند به من احترام می‌گذارند ؛ اما دریغ که احترام آن ها به چیز دیگری بود.

آن روزها آن قدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی‌کردم در گوشه‌ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم! به هر جا می‌رسیدم باز راضی نمی‌شدم ،بیشتر می‌خواستم. به هر پله که می‌رسیدم ، پله بالاتری هم بود و من بالاترش را می‌خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود .کمی در این بهشت بمانم، لذتش را ببرم و بعد پله بعدی، من فقط شتاب رفتن داشتم .حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز برسم ، این را خودم هم نمی‌دانستم!

اوایل خیلی هم تنها نبودم، آدم های زیادی بودند که دلشان می‌خواست به من نزدیک تر باشند، خیلی هاشان برای آنچه که داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آن قدر وقت نداشتم که این یکی دو نفر را از انبوه آدم هایی که احاطه ام کرده بودند ،پیدایشان کنم، من هرگز پیدایشان نکردم و آن ها هم برای همیشه گم شدند و درست از روز گم شدن آن ها تنهایی با تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد. 

  من روز به روز میان انبوه آدم ها تنها و تنها تر می‌شدم و خنده‌دار و شاید گریه‌دارش اینجاست . هیچ‌کس از تنهایی من خبر نداشت و شاید خیلی‌ها هم زیر لب زمزمه می‌کردند: خدای من، این دگر چه مرد خوشبختی است! و کاش این طور بود...

و باز روزها گذشت، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می‌رفت و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود؟

ایام جوانی خیال می‌کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید، تمام آرزوها را براورده می‌کند و من با هزاران جان کندن آوردمش ؛ اما نمی‌دانم چرا آرزوهای مرا براورده نکرد...

کاش در تمام این سال ها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری پابرهنه روی شن های ساحل راه می‌رفتم ، تا غلفلک نرم آن شن های خیس روحم را دعوت به آرامش می‌کرد.

کاش وقت هایی که برف می‌آمد، من هم گوله ای از برف می‌ساختم و یواشکی کسی را نشانه می‌گرفتم و بعد از ترس  پیدا کردنم تمام راه را بر روی برف ها می‌دویدم.

کاش بعضی وقت ها بی‌چتر زیر باران راه می رفتم، سوت می‌زدم، شعر می‌خواندم.

کاش با احساساتم راحت تر از این ها بودم، وقت هایی که بغضم می‌گرفت ،یک دل سیر گریه می‌کردم و وقت شادیم قهقهه خنده‌هایم دنیا را می‌گرفت...

کاش من هم می‌توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشم هایم عشق را می‌گفتم...

کاش چند روزی از عمرم را هم برای دل آدم ها زندگی می‌کردم، بیشتر گوش می‌کردم، بهتر نگاهشان می‌کردم...

شاید باورتان نشود، من هنوز هم نمی‌دانم چگونه می‌شود ابراز عشق کرد، حتی نمی‌دانم عشق چیست، چه حسی است . تنها می‌دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم بود ، من بهتر از این ها زندگی می‌کردم، بهتر از این ها می‌مردم.

من تنها می‌دانم عشق حس عجیبی است که آدم ها را بزرگ تر می‌کند. درست است که می‌گویند با عشق قلب سریع تر می‌زند، رنگ آدم بی‌هوا می پرد، حس از دست و پای آدم می‌رود ؛ اما همان ها می‌گویند عشق اعجاز زندگی است، کاش من هم از این معجزه چیزی می‌فهمیدم... کاش همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به جایش آرامش حتی شده به دروغ! درون گوشم زمزمه کند ، دوستم بدارد، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد، بیاید و به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است، بگوید بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند، بگوید وقتی تو نباشی چیزی از این زندگی، چیزی از این دنیا، از این روزها کم می‌شود.

  راستی من کجای دنیا بودم؟

آهای آدم ها، کسی مرا یادش هست؟؟؟

اگر هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است....

منبع : علی کریمی